بلاگ كاربران


 

 

آقا یه شب داشتم با اتوبوس بر می گشتم تهران، اتوبوس از این VIP   ها بود، منم صندلی آخر نشسته بودم، جلوی منم یه دختر نشسته بود. شب ساعت 12 بود تو اتوبوس فیلم که نشون داده بودن تازه تموم شده بود و همه ساکت شده بودن و می خواستن بخوابن. منم داشتم با لب تاپم کار می کردم. این دختره که جلوی من بود به خودش اسپری خوشبو کننده زد…بعد از 15 دقیقه دیدم دوباره صدای اسپری میاد و بوش ناراحتم کرد، ولی چیزی نگفتم، دوباره 15 دقیقه دیگه صدای اسپری اومد و کفر من در اومد ولی چیزی نگفتم…این صدای اسپری هر یه ربع به یه ربع میومد و بوش منو اذیت می کرد… ساعت 2 بود دیگه کلافه شدم و بد جوری عصبانی، از پشت محکم زدم به دختره که از خواب پرید، با یه قیافه حق به جانب و عصبی گفتم خانم مریضییییی؟؟ مشکل روانی دارییی؟؟؟ چیه هی تند و تند اسپری به خودت میزنی؟؟؟…تا می خواست چیزی بگه، یه دفعه دیدم باز صدای اسپری اومد یه آن برگشتم دیدم بالا سرم از این دستگاه خوشبو کننده هاست که رفته رو حالت اتومات و هر 15 دقیقه… :ی
آقا منو میگییی نمی دونستم گریه کنم، برم بمیرمممم؟؟
فقط تند و تند معذرت خواهی می کردم
بنده خدا چیزی هم دیگه بهم نگفت و خوابید…

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


Sogaand
ارسال پاسخ
eli_S_68
ارسال پاسخ

هههههه
خیلی باحال بود

anisa19
ارسال پاسخ
del_aram
ارسال پاسخ