بلاگ كاربران


  • چادر

  • خانم شماره بدمخانوووووووم...شــماره بدم؟؟؟؟خــــانوم خوشــــــگله برسونـــمت؟؟؟؟؟؟؟خوشــــگله چند لحظه از وقتــتو به مــــا میـــدی؟؟؟؟؟؟اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسـیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!بی چــاره اصـلا" اهـل این حرفـــــها نبــود ... این قضیه به شدت آزارش مـی دادتا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه …
  • خلوت با بهترین دوست

  • خلوت با بهترین دوست   گفتم: خسته‌ام گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله      .:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.   گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه      .:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.   گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید  &n…
  • خاطره ای در اتوبوس

  •     آقا یه شب داشتم با اتوبوس بر می گشتم تهران، اتوبوس از این VIP   ها بود، منم صندلی آخر نشسته بودم، جلوی منم یه دختر نشسته بود. شب ساعت 12 بود تو اتوبوس فیلم که نشون داده بودن تازه تموم شده بود و همه ساکت شده بودن و می خواستن بخوابن. منم داشتم با لب تاپم کار می کردم. این دختره که جلوی من بود به خودش اسپری خوشبو کننده زد…بعد از 15 دقیقه دیدم دوباره صدای اسپری میاد و بوش…