دیوار کاربران
mehdi2191
۱۳۹۳/۰۶/۰۷
لیلی زیر درخت انار نشست... درخت انار عاشق شد... گل داد، سرخِ سرخ.. گلها انار شد، داغ داغ... هر اناری هزار تا دانه داشت... دانه ها عاشق بودند... دانه ها توی انار جا نمی شدند... انار کوچک بود... دانه ها ترکیدند. انار ترک برداشت... خون انار روی دست لیلی چکید... لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید... مجنون به لیلی اش رسید... خدا گفت: راز رسیدن فقط همین بود... کافی است انار دلت ترک بخورد... عرفان نظر آهاری |
|
meysam72
۱۳۹۳/۰۶/۰۳
پسرنیستی تابفهمی پول گرفتن ازپدر چقدرسخته... |
|
hanisa
۱۳۹۳/۰۶/۰۳
در امتــــداد غروبِ یک خیــــابان بلنـــــد |
|
meysam72
۱۳۹۳/۰۶/۰۲
کاگری خسته سکه را از جلیقه کهنه اش دراورد تا صدقه دهد ناگهان جمله روی صندوق رو دیدو منصرف شد...... صدقه عمر رو زیاد میکند |
|
Amir_omidi
۱۳۹۳/۰۶/۰۲
اعتراف تلخیست .... اما .. |