دیوار کاربران


Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۳/۰۶/۱۵

●●●●●●▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●ا

.•*.
˙·٠●❤ Buz Tutar Yanizlighim ❤●٠

بهانه ی دخترا:

فاصله سنی مون خیلی زیاده(یعنی خیلی از مرحله پرتی)

من به تو علاقه به اون صورت ندارم (یعنی خیلی بد هیکلی)

من الان تو موقعیت بدی هستم (یعنی دلم یه جا دیگه گیره)

تقصیر تو نیست تقصیر منه (یعنی عجب غلطی کردم با تو دوست شدم)

من تو دوستیمون از هیچ کاری دریغ نکردم (یعنی هر غلطی خواستم کردم)

دیروز یه خواستگار دکتر داشتم (یعنی زودتر بیا منو بگیر )

.•*.
˙·٠●❤ Har Zaman Kalbimdesin Narde Olursan Ol Angak Buno Bilmalisin Birtak Seni Seviyorum Ashkim ❤●٠·˙

●●●●●●▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●ا

omid_110
omid_110
۱۳۹۳/۰۶/۱۵

مولا جان،

بار ها آمدی و نبودم

در تقلای این زندگی

نیازمند تو اما بی تو بودم !

بارها آمدی ونیامدم

بر دلم بارها نشستی و

بی تو بودن را گریستم

میدانم آمده ای...بسیار نزدیک...

پشت پلک هایی که توان باز شدن به روی زیبایت را ندارد...

پشت در، دلی که هنوز برای میزبانی تو پاک نشده...

میدانم آمده ای ...

دعا کن من هم بیایم به پیشواز تو !

0MORTEZA0
0MORTEZA0
۱۳۹۳/۰۶/۱۵

با هر كه نشستيم دل از او نشكستيم
بر جام مي و ميكده مردانه نشستيم
هر چند كه اين جام پر از جور جفا بود
خورديم ولي حرمت ساقي نشكستيم
+5

omid1392
omid1392
۱۳۹۳/۰۶/۱۵

ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﺳﭙﯿﺪ ﺷﺪﻥ ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ

ﻭﻟﯽﺁﻣﻮﺧﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﻟﻪ ﺍﻡ ﺳﮑﻮﺕ ﺑﺎﺷﺪ ،

ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﻤﺪﻣﻢ ﺧﺪﺍ !

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۳/۰۶/۱۱

نگاه به نامحرم حرام است
.
.
.
.
.
مگراينکه
لامصب خوشگل باشه
والا!!!!!

+5

Markupolo2020
Markupolo2020
۱۳۹۳/۰۶/۱۱

* «به‌سختی میتوان در بین مغزهای متفکر جهان کسی را یافت که دارای یک‌نوع احساس مذهبی مخصوص به‌خود نباشد، این مذهب با مذهب یک شخص عادی فرق دارد.»آلبرت انیشتن

restar
restar
۱۳۹۳/۰۶/۱۰



6

mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۳/۰۶/۱۰

نشسته ای لب جاده در ابتدای خودت
و چشم دوخته ای تا به ناکجای خودت

بدون هیچ دلیلی به راه می افتی
سوار سایه ی تردید، پا به پای خودت

و فکر می کنی این جاده را کجا دیدی
که آشناست دراین جاده ردّ پای خودت

بگیر دست خودت را که باز گم نشوی
دراین شلوغی دلگیر ، لابلای خودت

صدا زدی که کجایم؟ صدا به کوه رسید
و بازگشت به سمت خودت صدای خودت

سَر و تَه همه ی جاده ها به هم وصل است
تو در خودت نرسیدی به هیچ جای خودت

تو طرح مبهمی از پازل خودت هستی
که گم شدی وسط تکّه تکّه های خودت

رسیده ای به ته جاده های بی سر و ته
و باز دست تکان میدهی برای خودت..

omid_110
omid_110
۱۳۹۳/۰۶/۰۹

آقا اجازه خسته ام از این همه فریب / از های و هوی مردم این شهر نا نجیب

آقا اجازه پنجره ها سنگ گشته اند / دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب

آقا اجازه باز به من طعنه می زنند / عاشق ندیده های پر از نفرت رقیب

«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» می کنند / «فرهاد»های کینه پرست پر از فریب . . .

omidam38
omidam38
۱۳۹۳/۰۶/۰۸

تلافی مردها
زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.

ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز….

وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش

باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟ دارن می‌سوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش !

هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش !

دیوونه شدی ؟ عقلتو از دست دادی ؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک بزن … نمک …

زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟

شوهر به آرامی گفت : فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه بلائی سر من میاری!