بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
سلام برتو ای یاسمن
- تعداد نظرات : 5
- ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۵/۳۱
- نمايش ها : 328
شب است و ناله ای از دور می آید
و "فریادی در خاموشی شب" که تنهایی مرا با جماعتی نا آشنا پیوند می زند.
وجودم از احساس "بودن" پر است،ولیک تنهایم>>>
نمی بینی چه غوغاییست نمی دانی چه بلواییست
و در سرتا سر این شب،به هر سمتی نگاهم رفت،نمایی از تو را دیدم
من از تنهایی دلگیر این ظلمت،هزاران بار لرزیدم
چنان وحشت به من رو کرده بود از خوف تنهایی^که گویی کشتی طوفان زده،در موچ غلطانم،
نتم می لرزد و دستم،در این خانه را بستم^من از حسرت بپای تو، تمام عمر گریانم
گمانت می رود هر دم چنانم؟نه
به فردایی دگر بنگر،که بی شک خواهد آمد^و بویی کز تو بر من می تراود
چه آسان می شود دیدت،تو آنی که بر آنی که من از خویش برانی؟
نه!!! گمان می کنم این "دیو سیه چرده ی بی نام و نشان است"گفتم که بدانی
تو گل یاس منی،تو خود نسترنی،قسمت دادم از این راز دگر دم نزنی...
<این وچیزه ادامه دارد>
خوشمان آمد مرسی
.....
tnx
یعنی می خوام در آینده ادامه شو بنویسم
<این وچیزه ادامه دارد>