بعضی وقتا مجبوری تو فضای بٌغضِت بِخَندی

دلِت بگیره ولی دِلگیر نَشی

شاکی باشی ولی شکایت نکنی

گریه کنی اما نذاری اَشکات پیدا بشن

خیلی چیزا رو ببینی ولی نادیده بگیری

خیلی ها دلتو بشکَنن و تو فقط سکوت کنی

خیلی تلخه احساس کنی مثل شمعی ، و فقط وقتی برق نیست بیان سٌراغت

و بعد با یه فوت خاموشت کنن ...





+ 5 + :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: + 5 +

.:: 20Morteza20 ::.

زندگی!!!



کلاهت را به هوا بینداز...



که من دیگر حال بازی کردن ندارم!



تو بردی...

آنقدر تنهایم که کسی نیست

صندلی را از زیر چوبه دارم بکشد

سلام
از زمانی که دستت توی دستمه و حس دوستی با تو تو وجودم
کلامم نگاهم رفتارم و افکارم توفیر داره تا روزی که نمی شناختمت
حالا اگه حتی ندیده باشمت هم یه گوشه قلبم چراغی روشن شده
با نور وجود تو که حس دوست بودنمون رو زنده نگه میداره و امیدوارم
هرگز خاموش نشه
سبز بمونی و برقرار

گوشیم از بس زنگ نخورده قاطی کرده بدبخت همینجوری نشستیم یه دفعه خود به خود صفحش روشن میشه ولی هیچ اتفاقی نمیفته.

فک کنم قولنج مولنج میش**همخونه**ه واسه خودش!

یه پشه نیشم زد گفتم آخ…

گفت:جوووووون چی شد

کصاااااافط خیلی اخلاقش فاسد بود.بهم نظر داشت

رفتم پیش دکتر متخصص …..
سلام آقای دکتر به فریادم برس…
دکتر: سلام عزیزم مشکلت چیه؟؟؟
من:آقای دکتر۲۰ تومن پول ویزیت شده شما باید بگی مشکلم چیه!!! البته اگه تخفیف میدی ۵تومن, بگم کجام درد میکنه وگرنه خودت بگرد پیداش کن !!!
خندید گفت باشه اصلا ۱۰تومن بهت میدم بگو…
گفتم گلوم درد می کنه…
گلوم رو نگاه کرد گفت: اوووه تابلوس قلیون میکشی ,اینقدر قلیون نکش می میری بدبخت…
گفتم:اگه نکشم هم می میرم خب,بدبخت هم قیافته…
گفت:اگه بکشی بادردمی میری….
گفتم:اگه نکشم ازدردمی میرم … .گفت:هوای دودی جلوی درد رو نمی گیره…
گفتم هوای صاف هم جلوی مرگ رونمی گیره….
هیچی دیگ یه ربع بحث کردیم آخر سر پول ویزیتم رو در آوردم که هیچ, قرار گذاشتیم ساعت ۶ با هم به حساب دکتر قلیون بکشیم!!!
بعله یه همچین موجود خطرناکیم من!!!

یارو صبح اومد دم در خونمون گفت میخوایم واسه محلتون یه استخر احداث کنیم…… نیازمنده کمک های مردمی هستیم….. خیلی با حرکتشون حال کردم و رفتم یه لیوان آب آوردم واسش!!!!!!))))
اصن مونده بود چی بگه بدبخت!!!!!!!!!!!!!!!!))

از روزی به دنیا بی اعتماد شدم که اون کبریتی که روش
نوشته بود:
بی خطر!!!دستم را سوزاند....

کاش می شد به سادگی یک سلام تمام نبودنت را از یاد ببرم و پاک کنم این همه دلتنگی را از لوح فرسوده ی دل
کاش می توانستم با یک سلام ساده در آغاز این نامه ها خط کشم بر هرچه فاصله هست از دستان من تا لمس بودنت
می بینی؟ دیگر حتی سلام هم برای من که دور از تو مانده ام واژه ی دلنشینی نیست … چرا که با هر درود به یاد می آورم که روزی تورا بدرود گفته ام و غرق می شوم در آرزوی شیرین آن ساعت که تا نهایت هستی عشق، کنارم باشی و هیچ گاه نیازمند سلامی دوباره نشویم
با این همه اگر سلام را کنار بگذارم، در سطرهای نامه هایم چه بنویسم من که می ترسم از رسیدن به واژه ی خداحافظ ؟؟
ودوباره سلام