دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۴

تا حالا دلت خواسته که....
همیشه و همه جا در کنار یکی باشی..
تا حالا دلت خواسته خودتو برای کسی فدا کنی..
تا حالا دلت خواسته به کسی بگی دوستت دارم..
تا حالا خدا رو به خاطر خلقت کسی ستایش کردی؟
به این میگن عشق
حس قشنگیه. مگه نه؟؟؟؟

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۳

به آسمون نگاه کن، برای ما می باره

برای ما که امشب جدا شدیم دوباره

توی خونه ای که نیستی چه سخته بی تو بودن

زمونه ی لعنتی تو رو گرفته از من

سفر بخیر عزیزم خدا پشت و پناهت

بدون یکی نشسته همیشه چشم به راهت

نگو جدایی ما بازی سرنوشته

نگو که قصمونو خود خدا نوشته

اون همه خاطراتو چطور فراموش کنم ؟

تو رفتی و ندیدی اون که شکسته منم

سفر بخیر عزیزم خدا پشت و پناهت

بدون یکی نشسته همیشه چشم به راهت

به من نگو که گریه تلخه شگون نداره

نگو بزار آسمون به جای ما بباره

اون که شکسته منم سرت سلامت عزیز

به یاد عشقمون باش تو فصل زرد پاییز..

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۳

عشق گناه نیست اما من در میان مردمانی زندگی می کنم که

عشق را گناه و عاشق را گناهکار می دانند

عشق را جرم و عاشق را مجرم می دانند!!!!


تا دلم گرفت ننوشتم...

تا دلم خواست نگفتم...

تا می شد نکردم...

تا تونستم کنار بودم...

تا سنگ برای پاهای سالم نباشم..

تا یکی نگه مجرم....

تا یکی متهم نکنه ....

ولی الان هم متهم هستم هم محکومم هم تبعیدی

هم مجرم هم فراری

فراری از خودم از کمبودهام از آرزوهام

از آدمی که میخواستم و چی شدم...

از زندگی که دنبالش بودم.

زندگی اینطوری ارزش مبارزه نداره...

اینقدری جنگیدم که نگن کاری نکرد...

البته فرقی نمیکنه وقتی متهم یا مجرم هستم ...

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۳

عجب رسمیه رسم زمونه
قصه برگ و باد خزونه
میرن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا میمونه
کجاس اون کوچه کجاس اون خونه
آدماش کجان خدا میدونه
بوته یاسه بابابزرگ هنوز
گوشه باغچه توی گلدونه
عطرش پیچیده تا هفتا خونه
خودش کجاهاس خدا میدونه
میرن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا می مونه
تسبیح بابا،بزرگ جون هنوز
گوشه تاقچه توی ایوونه
خودش کجاهاس خدا میدونه
پرسید زیر لب یکی با حسرت
که از ما بعدها،چه یادگاری به جا میمونه
خدا میدونه فقط خدا میدونه....................

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۳

گرگ باش!!

مغرور!!

بر شب پادشاهی کن...

میخوای خنجر بزنی از روبه رو بزن

مثل گرگ تعصب داشته باش

مثل گرگ حتی به شیر هم رحم نکن...

مثل گرگ رو در رو حق بگیر...

به مانند گرگ باش...

دشمنانت را گاز بگیر...

دوستانت را لیس بزن...

گرگ باش دشمن را بدر...

در برابر سگان ولگرد بی تفاوت باش...

انها با پارس کردن های بیهوده زنده اند...

گرگ باش...

بی اعتماد...

بی اعتنا...

همیشه با گله اما تنها...


مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۳

میگن خدا روز قیامت از تک تک کارای ادم سوال میکنه...

اخ...

دوست دارم روز قیامت خدا ازم بپرسه واسه چی دلت شکست



قــــــــیــــــــامت میکنم....

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۳

آن چیست که از برف سفیدتر و از شب سیاه تر است

خوردنش حرام ولی نوشیدنش حلال است

5 حرف دارد حرف اولش (م).

درقرآن هم دربارش اومده.

zahra1998
zahra1998
۱۳۹۵/۰۲/۲۲

خالد حسینی تو رمان بادبادک باز مینویسه: در دنیا فقط یک گناه هست و آن دزدی ست!

ﻣﺮﺩ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺑﻠﻮﻍ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻨﺪ ﭼﻨﯿﻦ ﻧﺠﻮﺍ ﮐﺮﺩ :

” ﭘﺴﺮﻡ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺯﺩﯼ ﻧﮑﻦ “

ﭘﺴﺮ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﺪﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺳﺖ ﮐﺞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ

ﭘﺪﺭ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ :

ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮔﻔﺘﯽ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ،ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﮑﻦ

ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ،ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻧﮑﻦ ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﻧﺎﺣﻖ ﻧﮕﻮ

ﺍﮔﺮ ﮔﻔﺘﯽ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ،ﺑﯽ ﺣﯿﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ

ﭘﺲ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻓﻘﻂ ﺩﺯﺩﯼ ﻧﮑن!

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۲

دختر: دوست دختر جديدت خوشگلـہ؟ (در ذهنش ميگويد: آيا از مـטּ خوشگلتره؟)

پسر: آره خوشگلہ!! ( در ذهنش: اما تو هنوز زيباتريـטּ دخترے كہ ميشناسم هستے )

دختر: آدم شوخ طبع و جالبيہ؟! (درست هموטּ چيزے كه مـטּ نبودم)

پسر: آره همينطوره! ( اما در مقايسہ با تو اوטּ دختر چيزے نيست)

دختر: خوب پس اميدوارم شما دوتا با هم بمونيد... (اتفاقيكه براے ما رخ نداد)

پسر: منم برات آرزوے خوشبختے دارم... (چرا ايـטּ پاياטּ رابطہ ے ما شد؟)

دختر: خوب مـטּ ديگہ بايد برم... (قبل از ايـטּ كہ گريہ م بگيره)

پسر: آره منم همينطور... (اميدوارم گريہ نكنے ...)

دختر: خداحافظ...(هنوزم دوستت دارم و دلم برات تنگ ميشہ)

مهدی
مهدی
۱۳۹۵/۰۲/۲۲

دلم کمی هوا می خواهـد

دلم کمی هوا می خواد

هوای ابری که مه اس دود سیگارم باشد

دلم کنج اتاقی می خواهد و کمی تنهایی

کمی خلوت

کمی سکوت

کمی تاریکی

کمی بی کسی

کمی موسیقی آرام کمی هم بدون کلام باشد

پاکتی سیگار همان سیگار همیشگی

کمی مغز خالی

یک رمان کلاسیک شاید هم کمی از شکسپیر

.
.
.

دلم کمی من را می خواهد من

شاید هم کمی مرگ...