دیوار کاربران


hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۰

بیا تمامش کنیم….

همه چیز را….

که نه من سد راه تو باشم و نه تو مجبور به ماندن….

نگران نباش….

قول میدهم کسی جای تو را نمیگیرد…

اما فراموشم کن…..

بخند… تو که مقصر نبودی…

من این بازی را شروع کردم… خودم هم تمامش میکنم…

میدانی؟؟؟؟؟؟؟؟

گاهی نرسیدن زیباترین پایان یک عاشقانه است….

بیا به هم نرسیم…!!!!!

hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۰

می خندم!

دیگر تب هم ندارم

داغ هم نیستم

دیگر به یاد تو هم نیستم

سرد شده ام

سرد سرد

نمی دانم

شاید…

شاید دق کرده ام!

کسی چه می داند…

بی حسم کردی.... نسبت به تمام حس های دنیا...!

hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۰

این روزها...تلخم....

دست برداشته ام ازتوجه بی وقفه به حضورآدم ها

پرهیزمیکنم ازثبت وجودهایی که ماندگاری ندارند....

این روزها..تلخ ترازهمیشه ازهمه ی آدم هابریده ام..!!

hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۰

ﮐﺎﺵ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﮕﻴﺮﺩﻭﺷﻴﺸﻪ ﺑﺨﺎﺭﮐﻨﺪ،



ﻭﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍﺭﻭﻳﺶ "ﻫﺎ" ﮐﻨﻢ،



ﻭﺑﺎﮔﻮﺷﻪ ی ﺁﺳﺘﻴﻨﻢ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﻳﮑﺒﺎﺭﻩ ﭘﺎﮎ ﮐﻨﻢ و... "ﺧﻼﺹ

hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۰

حتی تو خوابم

تو اولی

بیدار که میشوم.... تو

انگار تو شدی خواب و بیداری من

این منم این چنینم ...

hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۰

گاه دلتنـــــــگ می شوم

دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها

حسرت ها را می شمارم

و باختن ها

وصدای شکستن را

نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم

وکدام خواهش را نشنیدم

وبه کدام دلتنگی خندیدم

که چنین دلتنگــــــــــــــــم.

hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۰

کنارم که هستی
زمان هم مثل من دستپاچه میشود
عقربه ها دوتا یکی میپرند
اما همین که میروی
تاوان دستپاچگی های ساعت را هم من باید بدهم
جانم را میگیرند ثانیه های
بی تو…

hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۰

روزهای عجیبی ست این روزها
جای بودن تو هنوز خالی است!
هر شب با عشق بازی من و نبودن تو
تنهایی من زاده می شود...قد می کشد
اما...
این روزها و این شب ها
من در اتاقم یک خدا دارم
یک خدا که می نشیند کنارم
می بوسد مرا
یک...دو...سه...به عدد بوسه های تو
تنهایی من,نبودن تو
حل می شویم در هم!
نگران بی قراری هایم نباش
من یک خدا دارم
یک خدا که نا آرامی های شبانه ام را آرام می کند...

hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۰

ﻟﻤﺲ ﮐﻦ ﮐﻠﻤﺎﺗﯽ ﺭ ﺍﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ...
ﺗﺎ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺟﺎﯾﺖ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ ...
ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﺁﺯﺍﺭﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ...
ﻟﻤﺲ ﮐﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻟﻤﺲ ﻧﺎﺷﺪﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﻋﺮﯾﺎﻥ ...
ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﺮ ﻗﻠﻢ ﻭ ﮐﺎﻏﺬ ﻣﯽ ﭼﮑﺪ ......
ﻟﻤﺲ ﮐﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﯿﺲ ﺍﺷﮏ ﺍﺳﺖ ...
ﻟﻤﺲ ﮐﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ...

ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﻣﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻫﺴﺘﻢ، ﻟﻤﺲ ﮐﻦ ﺍﯾﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﻧﻬﺎ ﺭﺍ ..

hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۰

این عصرهای دلگیر-



تابستانه. عجـیب بـوی نـفس هـای تـو را می دهـد ...!



گـوئـی ...



تـو اتـفاق می افـتی؛ و مـن دچـار می شـوم ...



تـمام " مــن" "تـــو می شـود ... بـاور مـی کنـی؟