دیوار کاربران


hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۱

چقد بد..هم چی تموم شد.

.انگار وقتم با تو الکی حروم شد..

تو هم یکی شدی واسم مثل بقیه

..میگن رفیق ثابت درست مثل من

.. اونم مث منه همه جوره پایت شده؟؟

هر کاری که بگی حتما باید کنه؟؟

امیدوارم خیلی از من سر تر باشه.

..گیر دادناشم نسبت به من کمتر باشه..

اره حتما باشه پایه تا ته دوستی .

.عیب نداره ُ به هم میرسیم روزی.

. یادت میاد میزدی هی حرف از عشق؟

hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۱

سخـت تریـטּ ڪارבنیـا

بے محلے کرבטּ بـﮧ ڪسیـﮧ ڪـﮧ

با تـمـام פּجوבבפּستش בارے….

hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۱

لعنتی بسه دیگه !

از فکرم ، چشمم ، گوشم ، دلم ...

برو بیرون !

خسته شدم ...

hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۱

مــحــکــم بــــاش

وقــتــی خــیــلــی نـــرم شـــوی

هــمــه خمت مــی کــنــنــد ...

حــتــی کــسی کــه انــتــظار نـــداری !!

hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۱

کــــاش مـــی تـــــوانـــســـتــــم راحـــت حـــــــرف بـــــزنــــم …

چــــــیـــزی بــــگــــویـــــــم از دلــــتــــنـــگــــی …

مــــیــــان ♂ آدم ♀هـــــــای کـــه در ایــــن اتــــــاق مــــجــ✘ـــازی جـــمـــع شـــدنــد …

فـــقـــط مــــی گــــویـــــم مــــنـــم دلـــتــــنـــگـــــم

hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۱

عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی
بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی

یک آسمان پرندگی ام دادی و مرا
در تنگنای از تو پریدن گذاشتی

وقتی که آب و دانه برایم نریختی
وقتی کلید در قفس من گذاشتی

امروز از همیشه پشیمان تر آمدی
دنبال من بنای دویدن گذاشتی

من نیستم... نگاه کن این باغ سوخته
تاوان آتشی ست که روشن گذاشتی

گیرم هنوز تشنه حرف توام ولی
گوشی مگر برای شنیدن گذاشتی؟

آلوچه های چشم تو مثل گذشته اند
اما برای من دل چیدن گذاشتی؟

حالا برو برو که تو این نان تلخ را
در سفره ای به سادگی من گذاشتی

hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۱

هرچه بیشتر احساس تنهایی کنی،

احتمال شروع یک"رابطه ی احمقانه"بیشتر میشود!!!

hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۱

عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی
بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی

یک آسمان پرندگی ام دادی و مرا
در تنگنای از تو پریدن گذاشتی

وقتی که آب و دانه برایم نریختی
وقتی کلید در قفس من گذاشتی

امروز از همیشه پشیمان تر آمدی
دنبال من بنای دویدن گذاشتی

من نیستم... نگاه کن این باغ سوخته
تاوان آتشی ست که روشن گذاشتی

گیرم هنوز تشنه حرف توام ولی
گوشی مگر برای شنیدن گذاشتی؟

آلوچه های چشم تو مثل گذشته اند
اما برای من دل چیدن گذاشتی؟

حالا برو برو که تو این نان تلخ را
در سفره ای به سادگی من گذاشتی

hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۱

رفتن که بهانه نمی خواهد، یک چمدان می خواهد از دلخوریهای تلنبار شده و گاهی حتی دلخوشیهای انکار شده...

رفتن که بهانه نمی خواهد وقتی نخواهی بمانی ، با چمدان که هیچ ، بی چمدان هم می روی ...

"ماندن"

ماندن اما بهانه می خواهد، دستی گرم ، نگاهی مهربان ، دروغهای دوست داشتنی ،

دوستت دارم هایی که می شنوی اما باور نمی کنی ، یک فنجان چای ، بوی عود، یک آهنگ مشترک، خاطرات تلخ و شیرین ...

وقتی بخواهی بمانی ، حتی اگر چمدانت پر از دلخوری باشد خالی اش می کنی و باز هم می مانی ...

میمانی و وقتی بخواهی بمانی ، نم باران را رگبار می بینی و بهانه اش می کنی برای نرفتنت،

آمدن دلیل می خواهد

ماندن بهانه

و رفتن هیچکدام ...

hadian
hadian
۱۳۹۳/۰۵/۲۱

رفتن که بهانه نمی خواهد، یک چمدان می خواهد از دلخوریهای تلنبار شده و گاهی حتی دلخوشیهای انکار شده...

رفتن که بهانه نمی خواهد وقتی نخواهی بمانی ، با چمدان که هیچ ، بی چمدان هم می روی ...

"ماندن"

ماندن اما بهانه می خواهد، دستی گرم ، نگاهی مهربان ، دروغهای دوست داشتنی ،

دوستت دارم هایی که می شنوی اما باور نمی کنی ، یک فنجان چای ، بوی عود، یک آهنگ مشترک، خاطرات تلخ و شیرین ...

وقتی بخواهی بمانی ، حتی اگر چمدانت پر از دلخوری باشد خالی اش می کنی و باز هم می مانی ...

میمانی و وقتی بخواهی بمانی ، نم باران را رگبار می بینی و بهانه اش می کنی برای نرفتنت،

آمدن دلیل می خواهد

ماندن بهانه

و رفتن هیچکدام ...