بلاگ كاربران


  • ...

  • به بودن ها دیرعادت کنو به نبودن ها زود ،مردم نبودن را بهتر بلدند !
  • ...

  • دفتري بود كه گاهي من و تومي نوشتيم در آناز غم و شادي و روياهاماناز گلايه هايي كه ز دنيا داشتيممن نوشتم از تو:كه اگر با تو قرارم باشدتا ابد خواب به چشم من بي خواب نخواهد آمدكه اگر دل به دلم بسپاريو اگر همسفر من گرديمن تو را خواهم برد تا فراسوي خيالتا بدانجا كه تو باشي و من و عشق و خدا!!!تو نوشتي از من:من كه تنها بودم با تو شاعر گشتمبا تو گريه كردمبا تو خنديدم و رفتم تا عشقنازنيم اي يارمن نوشتم هر ب…
  • ...

  •   گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم! ببرم بخوابانمش! لحاف را بکشم رویش! دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم! حتی برایش لالایی بخوانم، وسط گریه هایش بگویم: غصه نخور خودم جان! درست می شود!درست می شود! اگر هم نشد به جهنم... تمام می شود... بالاخره تمام می شود...!!!  …
  • ...

  • مرا تا بزن ، به قرینه هم تا بزن ! میخواهم تنها درگیر نیمه خودم باشم …
  • ...

  • این گونه نیا که هر از چند گاهی باشد نیا دنیایم را آرامشم را سکوت اجباری روزهایم را نریز به هم … که مجبور باشم مدیون قهوه خانه شوم از بس که خاکستر و دود سیگار مهمانش می کنم نیا لعنتی اینگونه گذرا نیا …
  • ...

  • يكي از فانتزيام اينه كه يه پيرمرد پودار تصادف كنه من برسونمش بيمارستان و نجاتش بدم اونم با بچه هاش مشكل داشته باشه تمام زندگيش به نام من بزنه و بميره .وقتي بچه هاش منو پيدا ميكنن كه پولا بگيرن همه چيز بندازم جلوشون بگم برداريد نامردها اوني كه با ارزش بود پدرتون بود…