دیوار کاربران


dada1animal
dada1animal
۱۳۹۳/۰۹/۰۴

:سلامتی اون پسرائی که وقتی یه شب تنها از یه کوچه رد میشی سرشونو میندازن پائین از بغلت رد میشن که احساس امنیت کنی...اینا کسائین که ناموسشون براشون خیلی مهمه!


آبجیا.......... داداشیا ..............سلام.........میشه بیاید نظر بدید؟؟؟؟؟؟؟
بلاگ نهم داداامید(مردونگی)
http://www.hamkhone.ir/member/36463/blog/view/163472/


کوچیکتون امید.....................
داش غیرت...................................s

Horoush
Horoush
۱۳۹۳/۰۹/۰۴

دوم راهنمایی وقتی معلم زبان می اومد سر کلاس...

همه دانش آموزا :
Hello teacher how are u ? im fine Thank you . and you?

معلم :

کلاً خودمون جواب خودمون رو میدادیم ، معلم هم دچار خلاء مغزی میشد...

و ما هم سرشار از ذوق که عالم زبان شدیم...

MYRA_AMIR
MYRA_AMIR
۱۳۹۳/۰۹/۰۴

سالها پیش از این زیر یک سنگ گوشه ای از زمین ما فقط یک کمی خاک بودیم همین

یک کمی خاک که دعایش پر زدن آن سوی پرده آسمان بود

آرزویش همیشه دیدن آخرین قله کهکشان بود

خاک هر شب دعا کرد از ته دل خدا را را صدا کرد یک شب آخر دعایش اثر کرد

یک فرشته تمام زمین را خبر کرد و خدا تکه ای خاک را برداشت

آسمان را در آن کاشت خاک را توی دستان خود ورز داد

روح خود را به او قرض داد خاک توی دست خدا نور شد پر گرفت از زمین دور شد

راستی ما همان خاک خوشبخت

ما همان نور هستیم

پس چرا گاهی اوقات اینهمه از خدا دور هستیم!



+

Armin2FM
Armin2FM
۱۳۹۳/۰۹/۰۴

اﻳﺎ ﻣﻴﺪﺍﻧﺴﺘﻴﺪ ﺟﻨﻴﻔﺮ ﻟﻮﭘﺰ ﺍﺻﺎﻟﺖ ﺍﻳﺮﺍﻧﻲ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻧﺎﻡ ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﻭ " ﺟﻌﻔﺮ ﻟﭙﻪ ﭘﺰ " ﺑﻮﺩه؟ ﺍﻳﺮﺍﻧﻲ ﻧﻴﺴﺘﻲ ﺍﮔﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻂﻠﺐ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺮﺍﻙ ﻧﺬﺍﺭﻱ ! ﻛﻤﻚ ﻛﻨﻴﺪ ﻧﺬﺍﺭﻳﺪ ﺟﻨﻴﻔﺮ ﺭﻭ ﻣﺜﻞ ﺧﻠﯿﺞ ﻓﺎﺭﺱ، ﻣﻮﻻﻧﺎ، ﺍﺑﻦ ﺳﻴﻨﺎ ﻭ ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺯﻣﻮﻥ ﺑﺪﺯﺩﻥ ﻭﻃﻨﻢ ، ﭘﺎﺭﻩ ﯼ ﺗﻨﻢ جنیفر دخت میهنم.

Armin2FM
Armin2FM
۱۳۹۳/۰۹/۰۴

مجری(با عصبانیت): پسرعمه بیا اینجا بگو ببینم این چیه!؟
پسرعمه: مطمئناٌ چیز خوبی نیست!
مجری: چرا تو گلدون این کاکتوسه نوشابه ریختی!؟
پسرعمه: آقای مجری نوشابه انرژی زاست!
گفتم شاید اینجوری گلابیاش زودتر دربیان!
مجری: این کاکتوسه! کاکتوس چجوری میخواد گلابی بده!؟
پسرعمه: شما 10سال پیش فکر میکردی بشه 3هزار میلیاردو جوری خورد که آب از آب تکون نخوره!؟
تو این مملکت همه چی ممکنه!
مجری: پسرعمه تو چرا عقل نداری!؟
پسرعمه: عقل ندارم که ندارم! فدای سرم که ندارم! مهم شعوره که اونم ندارم!

_SahaR_
_SahaR_
۱۳۹۳/۰۹/۰۳

پشت یک وانت مزدا نوشته بود:
منو اینجوری نگاه نکنید من مزدا3 بودم ، مواد منو به این روز انداخت!!

00arminkarimi
00arminkarimi
۱۳۹۳/۰۹/۰۳

فكر كن تو اين شرايط بحرانيه تحريم و فيلتر شدن اينترنتو گرون شدن دلار و شكست عشقى و اسيد پاشيو مرگ مرتضى پاشايى و گرونى همه چى
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.استقلالی هم باشى....

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۳/۰۹/۰۳

http://www.hamkhone.ir/member/2796/blog/view/163391/

سلام ممنون میشم نظر بدین...

این بلاگ با بلاگ ها گذشته خیلی متفاوته....

موضوع بلاگ همون مثل همیشه...amirhosein92

به هرحال تشریف بیارین خوشحال میشم...

ارادتمند شما امیر امیدی...


Horoush
Horoush
۱۳۹۳/۰۹/۰۳

نرسیده به تونل رسالت...
ترافیک سنگـــــــــــــــــــین...

پشت یک پراید سفید رنگ...

راننده : یک خانم...

سن نامشخص...

چهره ..نامشخص...

سرنشین دوم : به اصطلاح یک آ ق ا ...!

که نشسته برصندلی مجاور راننده ..

وآرنج دست چپش را تکیه داده بر شانه صندلی راننده ...

وسرانگشتان ودستانش روی سرشانه و کنارۀ صورت و گردن راننده بازی میکنند..

خسته هم نمیشود ...

از روهم نمی رود ...

یک ربعی گذشته از لحظۀ تهوع آور واجباری ِ کشفشـــان ...

حالا دیگر فاصله تمام رخ ِ صورت " یــارو"..

با نیم رخ ِ " راننده"...

آنقدری کم شده که احتمالا اگر کمربندایمنی ش را بازکند ..

شوت میشود توگونه راست " زن" ...

کم کم به دقیقه سی نزدیک میشویم وحالا

راننده هم "شلنگ تخته " هایی از نوع "عشوه خ ر کی " ازخودش بروز میدهد ....!

دیگر کم کم خنده ا م میگرد ...

ازآن خنده های بریده هیستریک ..!که لبانم روی هم قفلند وباهرخنده ..

چشمانم لختی بسته میشوند ..

وبینی م نفس میکشد.....

کم کم حرکات "زن" مشخص تر وبقولی "تابلو"ترمیشوند ..

.مرا یاد شوی ترانۀ

....gangnam style

می اندازد....

حالا دیگر توجه سرنشینان حداقل دوماشین دیگر

هم متوجه حرکات این دوست...

واین دو غافل از همۀ دنیا ...

پسرک یک چیزی درمایۀ گربه ای خانگی دخترک را مینوازد

ودخترک شبیه میمونی دست آموز اطوارهای موافق ازخودش بروز میدهد .......

چندساعت بعد تر ...

مسیر بازگشت ...

هواتاریک ...

اسم بزرگراه را نمیدانم...

رسما وعملا گم شده ام ...

خسته ...گیج ... و عصبی ....

درد هم گاه وبیگاه زبانه میکشد ....

ترافیکی دل بهمزن تر از بعدازظهر...

ماشینی درمنتهی الیه شمال شرقی نگاهم ...

این دودیگر زن وشوهرند ...

زن از آن خانم های م ح ج ب ه هم هست ...

دستش همینطوری روی سرو گردن وصورت ومحاسن مردش...

به طر هنرمندانه چندش آوری سرمیخورند ...

رقص سرانگشتانش فارغ از زشتی کارش.....زیباست...

دیروقت است...

رسیده ام خانه...

آنقدر حالم بد است که هیچ کس خیلی جدی گیرنمیدهد که اینقــــــــــــــــــــــــــــدر دیر ؟!...

بعد از مراسم ازحال رفتن و رویم به دیوار بالا آوردن های بعدش ....

بعداز سردرد و ناله ...

پاسی از نیمه شب گذشته ..

ولو میشوم در آغوش رختخوابم ...

سرم را برفراخ سینه اش میگذارم ومیگویم ...

" خوب که نگاه میکنم ...

این روزهــــــــــــــا..

مثالش همین روز طولانی نحس که گذشت...

..

اوهوم ..این روزها ...

زنان ...

ملیجکانی شده اند که خیال میکنند ...

برای داشتن مردی که میخواهند ...

یا خیال میکنند باید داشته باشند ...

خود را تا حد ........................! " ...

چندنقطه بالا را تمام نمیکنم....

خیلی ها را دیده ام که گفته اند رسم زندگی همینست ...

خیلی هارا دیده ام که نقش "زن" را اینگونه تعریف کرده اند ....

حالم از آن خیلی ها ..

خیلی بهم میخورد ...

حالا میفهمم که چرا آن خانم دکتر روانی میگفت...

توبرای این مملکت ساخته نشده ای....

من زنان و نران این سرزمین را نمیفهمم ...

Horoush
Horoush
۱۳۹۳/۰۹/۰۳

خیلی که گریه کرده باشی...

طولانی وعمیـــــــــــــق...

رسیده باشی به جایی که بند نیاید دیگر...

سیل اشکهایت...

وبریده شود آهنگ نفس هایت ...

بخواهی ونتوانی که تمام کنی...

..

...

بگذریم...

نکته قضیه اینجاست که یک روز بند می آیند اشکهایت...

اما سردردی به یادگار می گذارند که میخواهی ..

دندان هایت را...

بجوی...!!!