بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
هیپنوتیزم و میل جن 30!
- تعداد نظرات : 1
- ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۵/۱۳
- نمايش ها : 322
هیپنوتیزم و دشمنی با میل جن،30 !
به نام آنکه هنرمند واقعی اوست… ***
هیپنوتیزم و دشمنی با میل جن،30 ! ***
سلام دوستان عزیز *** میخوام در مورد هیپنوتیزم و و روابط جن- 30 صحبت کنم برای آنکه بتونم ارتباط این دو موضوع رو به خوبی روشن کنم بهتره که ابتدا ارتباطات جن- سی رو یه کوچولو بررسی کنیم.. از نظر من شما با هر سن و هر تحصیلات و شخصیتی که باشید فکرمیکنم این مقاله میتونه یکی از بزرگترین درسهای زندگیتان باشد و شاید مفیدترین آنها..! با این حال احساس میکنم احساس میکنم این مقاله روهمه ی شما به تنهایی میخوانید چون اصولا از صحبت درمورد این رابطه خجالت میکشیم و خجالت طبیعتا اولین احساسی است که اغلب ما نسبت به این موضوع از خود بروز میدیم! والبته این نکته خوبی فکرمیکنم برای شروع مقاله است..! حاضرید؟!شروع کنم؟! 1- احساس آغازین؛خجالت چطوره ازهمین حسی که دارید شروع کنیم.. بیایید ببینیم این حس از کجا ناشی میشه؟؟« از نظر روانشناسی ؛ خجالت احساسی است که ما در هنگام رسوایی نقاط ضعف مان ازخود بروز میدهیم ..!» ولی یه سوال؛ آیا واقعا کلمه «جنس» یک نقطه ضعف شماست؟! تا جایی که مطلع هستم معتادین به مواد مخدر باید از شنیدن به این کلمه خجالت بکشند که در فرهنگ خود «جنس» به ماده مورد اعتیادشان گفته میشه که البته بیشتر موجب سرورشان است تا خجالت! درسته؟! اما ما که معتاد به مواد مخدرنیستیم چرا «خجالت» میکشیم؟؟! اگه ریشه یابی کنیم متوجه میشیم که این احساس رو ازابتدای کودکی با خود داشتیم. آخه از کودکی به ما آموخته اند که این احساس رو داشته باشیم! آخه به ما گفته اند قسمتی از بدن ما «منطقه ممنوعه و شرم آور است» و باید بخاطر آن «خجالت» بکشیم وحالا ما نیزاینطور کردیم و خجالت کشیده ایم.. آخه کمی بزرگتر که شدیم گفتند که در مورد این موضوع با کسی صحبت نکنیم چون یک بچه خوب دراین باره صحبت نمیکنه! وقتی به بلوغ رسیدیم گفتند که این میل جن،سی یک میل پست است و باید شدیدا آنرا کنترل کنیم و بعد هم تا آخرعمر نباید در موردش با کسی صحبت کنیم چون واقعا از ادب به دور است که یه انسان متشخص در باره این موضوع صحبت کند! می بینید دوستان! چه بسا به جایی کشیده شده که دربعضی از خانواده ها حتی همسران به حرمت هم در این مورد صحبت نمیکنند! به نظرم این فاجعست.. تا به این سنم فهمیدم که ؛ دشمنی انسان با این «رابطه» آنقدر پیش رفته که تمام الفاض رکیک خود را ازاین رابطه میسازد و این قسمتی ازفرهنگ است وتنها هم متعلق به کشور یا منطقه ما نیست بلکه یه فرهنگ جهانی است وجدید هم نیست.خب انسان با همه پست بینی این رابطه هرگز راه حلی برای از بین بردن آن پیدا نکرده و تمام مشکلات مربوط به این رابطه نیز ناشی از تعارضهایی است که هرکسی در زندگی خود در این رابطه می بیند.. وقتی بچه آگاه میشه که پدر و مادر خود به این علت "همسر" خطاب میشند که با هم چنین رابطه ای دارند یا وقتی متوجه میشه تولدش در جهان مدیون این ارتباط بین والدینش بوده چه احساسی میکنه؟؟! پرسشم اینجاست که آیا حق نداره از پدر و مادر خود متنفرباشد وآنها رو ریاکار بدونه؟! و یا ازتولدش در این زمین متاسف باشد و گاهی آرزو کنه که کاش بگونه ای دیگر به دنیا می آمد؟! وقتی این بچه مودب،کمی بزرگترمیشه و میبینه که تمام اشعار و ادبیات و ترانه ها ازهمین کشش بین دو جنس مخالف صحبت میکنه و یا وقتی در جمع بزرگان می بینه و همه بحثها حول این محور میگردد و همه آدمهای مودب جهت های اصلی زندگی خود را از روی همین موضوع هماهنگ میکنند چه احساسی پیدا میکنه؟؟! آیا آیا چیزی جز«تزویر و دورنگی از جامعه و فریب خوردگی خودش؟!» وقتی کشش به سمت این ارتباط رو گوهر آفرینش و عشق می نامند و خود این ارتباط رو مایه شرم میداند چه حسی پیدا میکند؟! سوال؛ این تعارضها ما رو به کجا میبرند؟! وقتی می بینم که به امثال خودم و همچنین به دیگرنوجوانان و جوانان میگوییم این غریضه پست رو باید هچون خوک وحشی سرکوب کنه ولی به او راه کنترل رو نمی آموزیم چه میشود؟؟؟!!! غیرازاین است که روح آنها را(کودکان!نوجوانان!جوانان!)جنگجو بارآورده و آنان حتی شبها هم از ترس "خشم شبِ دشمن" با لباس رزم می خوابند؟! چرا وقتی یه نوجوان یا جوانی به فضای مجازی اینترنت سرک می کشد؛ خانواده آشنا با اینترنت هر لحظه نگران و چشم انتظارند که فرزندشان از این " میدان مین " صحیح و سالم بازگردد؟! خاهشا چند لحظه به مرد یا زن عقیمی فکر کنید که خانه ی خود را پر ازعروسک کرده اند و حاضرند نیمی از عمر خود را بدهند تا بچه دارشوند و گاه با همین حسرت از دنیا میروند... وقتی ما به فرزندان خود مبارزه و سرکوب این میل درونی رو سفارش میکنیم چه پاداشی برای آنها در نظر گرفته ایم؟! آیا میدانید؛ «ناتوانی جنسی» پاداش نوجوانان یا جوانانی است که توانسته اند به خوبی این نیرو را در خود سرکوب کنند؟؟! آیا شما مثلا به عنوان پدر مادر واقعا آرزو میکنید فرزندتان عقیم یا سرد مزاج شود؟؟ یا شما هم دراین تعارض گیر افتاده اید؟! با اینکه در کشورما با نگاه به آماردرصد چشمگیری از مردان از این عارضه رنج میبرند و همسرانشان نیز قربانی یک تربیت موثر شده اند اما خوشبختانه درصد بالاتری از نوجوانان یا جوانان نمیتوانند این میل رو در خود سرکوب کنند.. اما چه برسر آنها می آید؟؟؟ عموم بچه ها دوست دارند " بچه خوبی" باشن و در نوجوانی قصد دارند زهد و تقوی پیشه کنند ولی حرفم اینه که ؛ راهی پیش روی آنان است که نه خود تجربه ای در این زمینه دارند و نه حق دارند دراین خصوص با کسی صحبت کنند پس باید الهاماتی به ایشان شود تا راه کنترل صحیح رو بدونند و یا باید مادام العمر از این خطر که همواره در کمین آنهاست فرار کنند! اما آیا میدانید این فرار دام بزرگتری از روبرویی با این معضل پیش پای آنها پهن کرده است؟! یک مثال ساده.. همین چندوقت پیش بر حسب اتفاق در تاکسی کنار دختر نوجوانی نشسته بودم که کمی بی تاب به نظرمیرسید وقتی درحال او دقت کردم متوجه شدم از مبداء حرکت تمام تلاشش اینه که دست و پایش به منِ(نامحرم) نخورد و لمسی صورت نگیرد ولی ولی نمیدانست که ازهمان لحظه ابتدا دستش در چشم روح من بوده و روانش در لمس کامل با نامحرم بوده و این تحریک کننده تراز لمس جسمانی است!! کیف سنگینی که روی پاهایم ایجاد مزاحمت کرده بود رو بین خودم و او قراردادم و دخترک نفس راحتی کشید و این نفس راحت نوعی تشکر او از کیفی بود که بزرگواری کرده و جنگ بین دخترک و روحش رو به پایان رسانده.. به خدا چیزی که از صمیم قلب آرزو کردم این بود که روزی همه بدونند که این «نیروی درونی» هم اگر مانند کیف من در جایگاه مناسبی در اندیشه اش قرار بگیرد یه نیروی مزاحم نیست بلکه یه نیروی بزرگواراست که میتونه مایه تعالی و یه صلح دائمی با روحش رو فراهم کنه..! 2-ادامه راه با سرکوب "امیل کوئه" هیپنوتیزورمعروف فرانسوی سالها پیش قانونی رو در روانشناسی ثبت کرده که در فیلم "راز" (پیشنهاد میکنم حتما ببینید)نیزکمی با این قانون آشنا شدیم.. این قانون ((تاثیر معکوس)) نام داره و نشان میده بسیاری از تلاشهایی که ما در زندگی میکنیم و نتیجه نمیگیریم بخاطر افتادن در مسیر اجرای این قانون است.. چرا که با تصویر ذهنی منفی سنگ بنای یک تلاش که نتیجه معکوس میدهد را گذاشته ایم.. خوب توجه کنید! "امیل کوئه" میگه: اگر شما در حال یاد گرفتن دوچرخه سواری در یک جاده عریض باشید و در کنار جاده سخره بزرگی ببیند حتما با آن برخود میکنید یا احتمالا قبل از رسیدن به آن زمین میخورید در حالیکه اگر نیمه شب سخره راهم نمیدید با آن برخورد نمیکردید! دوستم آیا دلیل رو میدونید؟؟؟ چون آن شخص از لحظه دیدن مانع، شروع به تلاش معکوس کرده که به آن مانع برخورد نکنه واین تلاش او رو مستقیما به سمت مانع هدایت میکنه و یا او رو زمین میزنه.. این همان مانعی است که هرنوجوانی در کنترل این خواسته درونی با آن برخورد میکنه! موضوع کنترل،کششی در جوان ایجاد میکنه..خود را خوار و خفیف در مقابل «غول بزرگی» می بیند! یقینا بسیاری برای خواندن یه مقاله در این مورد( مثل همین مقاله)دچار نگرانی و تشویش میشوند و احساس میکنند جرات رویارویی با آن رو ندارند و باور دارند قدرت مقابله با این کشش رو از دست داده اند و شاید وقت مطالعه همین مقاله ضربان قلبشان به اندازه یک مسابقه دوی سرعت بالا برود..! درست گفتم! ادامه میدم.. مرا ببخشید/میدانم که فاجعست و همچنین دردناک!..اما گاهی جوان چنان دچار دوگانگی شخصیتی میشه و روحیش تهاجمی میشه که درتنهایی به خود حمله میکنه و دراین مبارزه خودش رو شکست میده و به «خود ارضایی» رو می آورد! آیا میدانید آیا میدانید خودارضایی یک شکاف عمیق در روح فرد ایجاد میکنه؟!! چون "درهمان لحظه" فرد با «دو احساس» روبروست از یک طرف «مهاجم» است و از طرف دیگر «قربانی»!! دوستان آیا با تبعات این بیماری آشنا هستید؟؟؟ از لحظه شروع به این کار که فرد اعتماد به نفس خود رو از دست میده تا زمانی که معتاد به این کار میشه امکان ابتلا به انواع واقسام بیماریهای روانی رو دارد و از نظر جسمی نیز صدمات زیادی بر او وارد میشه! آیا میدانید آیا میدانید سالانه چند هزار نفر در کشورمون به علت این عارضه دست به خودکشی میزنند؟؟؟ و در نهایتِ مظلومی، قربانیِ علم نیاموخته خود میشوند؟؟ یه سوال دیگه ؛ براستی چرا حتی بزرگترهای ما هم که مویی سفید کرده اند جرات ابراز یه گفتگوی ساده وسالم و بدون تحریک رو دراین باره ندارند؟؟!! چرا گاه در اماکن عمومی پیرمردهایی رو باید ببینیم که هنوز به چشم چرانی مبتلا هستند؟! چرا بسیاری ازما وسواس داریم هر بانویی که از کنارمون عبورمیکنه حتما باید صورت او رو برانداز کنیم؟! اگر واقعا این دشمن اینقدر بزرگ است که پیرمردها و پیرزنان هم نتوانسته اند آنرا شکست بدهند چگونه ما انتظار داریم بتونیم آنرا شکست بدیم؟؟! اصلا چرا خدا باید درون ما دشمنی با این عظمت قراربده که ما همواره با او در جنگ باشیم و معمولا نتونیم او رو شکست بدیم.. آیا این بیشتربه تنبیه شبیه نیست تا یه مبارزه؟؟؟ واقعیت اینه که اگر در حالِ مرتاضی که ریاضت میکشه یا عاشقی که مدت زیادی ازعشق خود بدور بوده کمی درنگ کنید می بینید هر انسان معمولی میتونه بدون توجه به این نیاز مدتهای طولانی زندگی کند؟ البته منظورم کشتن این حس درون خود نیست بلکه میشه آنرا به "خوابیدن این احساس" تشبیه کرد چون می بینید که همان عاشق با نزدیک شدن معشوق خود دوباره نیروی خود را باز می یابد.. اما آیا واقعا میشه این «نیروی عظیم» رو به راحتی می توان مدیریت کرد تا مدتی طولانی از او راحت بود؟ باید بدونید که این نیرو اینقدرها هم بزرگ نیست/ بلکه ما خودمون آنرا با همین مبارزه منفی( قانون اثرمعکوس!) پرورش داده ایم و تونسته ایم یه مارمولک کوچیک رو تا حد یک تمساح رشد بدیم!! و اکثرا هم خساراتی در این بین به بدنه انسانیت وارد کرده ایم/ انحرافات جن،سی عموما از همین مبارزه غلط ناشی شده/ ما در این زمینه با این همه پیشرفت به جایی رسیده ایم که واقعا نشان میده از انسانیت به دور افتاده ایم .. به نظرم مشخصه که انسانِ متمدن به واسطه علمش فقط در جهت انسانیت پیشرفت نکرده، بلکه در همه جهات پیشرفت داشته.. به واسطه مطالعاتی که در این مورد تا به حال داشتم متوجه شدم که پدیده حیوان دوستی یا همجنس بازی مانند بمب اتم یا "هنر دروغگویی" از دستاوردهای همین پیشروی های غلط است که ما رو گاه ازدنیای حیوانیت نیز پست ترکرده است.. در بعضی جوامع بجای تغییر و درمان همجنس گرایی این پدیده مضر رو به رسمیت شناخته اند(مانند سیگار کشیدن) چون معمولا پاک کردن صورت مساله راحت تر از حل آن است.. خب خوشبختانه همه ما در مقابل این «غول بی شاخ و دم» شکست را نپذیرفته ایم و به انحطاط و انحراف اخلاقی کشیده نشده ایم اما آیا میدونید چقدربرای این مبارزه هزینه کرده ایم ؟؟؟!! با این سیستم تدافعی که در نوجوان ایجاد میشه و هر روز این نیرو قویتر میشه؛ حتی اگر شکست کامل را نپذیریم باز هم زیان هنگفتی برای ما داره/ چرا که معمولا بیش از90% فکر و ذهن جوانان و نوجوانان به درگیری با این موضوع اختصاص می یابه.. باورتان نمیشه؟!حقیقت داره..فریادم به عنوان یه جوان فعال و هشیاراینه که ؛ (فکر و تخیلی) که سرمایه اصلی جوانی در زندگی است یعنی همان نیرویی که باید صرف خلاقیت و ساختن آینده بشود به فکر کردن به این موضوع اختصاص می یابه!! در نوع محترمانه تر آن ؛ اندیشه ازدواج مشکل اصلی جوان و نوجوان میشود بطوریکه کیفیت آن نیز قربانی وجودش میشود!!! و بسیار می بینیم با هردخترخانم مجردی در هر موقعیت و هر حالتی و در هر موردی صحبت میکنیم اولین سوالاتش برای این است که ببیند گزینه مناسبی برای ازدواج هستید یا خیر؟؟؟ واقعا در فرهنگ دخترانه،انسانها به دو دسته اصلی تقسیم میشند 1- گزینه های ازدواج 2- دیگران! ببخشید دوستان/فکرمیکنم لازم نباشه این موضوع رو بیشتر توضیح بدم وگرنه به واقعیت های عجیبی میرسیم..! مثلا مثلا گاه در جامعه با دخترانی روبرو میشیم که بیشترازمادر بزرگشان تجربه **همخونه** دارند اما هنوز باکره اند!!! این نتیجه فرهنگ غلط نیست؟؟ حالا بیایید به این سوال جالب صادقانه پاسخ بدیم.. وقتی کسی که تونسته جسم خود رو از این میل درونی پاک نگه داره و در عوض تمام فکر روح خود رو درآن غرق کند و تخیلی که باید برای خلاقیت از آن استفاده شود فقط به ساختن و تماشای فیلمهای "پورنو" اختصاص داده آیا موفق بوده؟؟؟پس به گمان شما راه حل چیست؟ خوب بیایید نزدیکترین راه حل یعنی ازدواج رو بررسی کنیم! بزرگان و خیرین نیز همواره به ازدواج توصیه میکنند و سفارش میکنند ازدواج رو ساده بگیرید،اما سوالم اینه ؛ آیا ما برای رفع این نیاز ازدواج میکنیم یا برای تعالی روح؟؟؟!! آیا ما با این کار ازدواج را هم مانند این میل درونی به خفت نکشیده ایم؟؟؟!! وقتی ازدواج رو راه صحیح ارضای این حس درونی دونستیم در واقع ازعظمت ازدواج هرچه بیشترکم کرده ایم..! چه بسا دو انسان رو به رابطه جدیدی وادار کرده ایم که این جنگ درونی به بیرون هم سرایت کند و دو نفری که شاید هیچ وجه مشترکی با هم ندارند مجبور باشند مابقی عمر خود را با هم سپری کنند و در این میان روح این دو انسان مانند دو پرنده که با طنابی به هم بسته شده اند هرگز به فکر پرواز هم نمی افتند و حتما موافقید که این بدترین اسارتی است که بشر تجربه میکنه.. البته بازهم تصادفا ممکنه این دو نفر برای هم مناسب باشند و ازدواجشان آنها را به تعالی برسونه،که آرزوی همه ماست اما احتمال این تصادف چقدر است؟! و اگراین تصادف هم روی بده با مانع بعدی روبرو میشوند! مانع بعدی این است که دو نفری که در مورد این نوع رابطه هیچ آموزشی ندیده اند می بایست باهم «مراوده» کنند..درسته؟! مراوده ای که به علت ناشیگری گاه به تجاوز میماند آن هم تجاوزی با مجوز قانونی !!! و نتیجه این ارتباطات اینکه طبق آمار بیش از 95% عصبیت ها و ناراحتی های بانوان ایرانی از شکل غلط رابطه زناشویی اش با همسر سرچشمه گرفته و چه بسا ممکنه در سن 70 سالگی زمانی که تمام زندگی را به فضاحت کشید و با همان اضطراب درونی فرزندانی عصبی و بی ایمان به جامعه تحویل داده اند متوجه شود سرچشمه از کجا بوده و شاید هم هرگز متوجه نشه.. همه ناراحتی هایش ازعدم توفیق دراین ارتباط بوجود آمده! این صدمه ایست که زنان از این رابطه میخورند و معمولا مردان دچار این بیماریهای روحی و اخلاقی نمیشند ومی تونند از این بابت خوشحال باشند اما این فقط یک طرف سکه است طرف دیگر اینه که سهم مردان از این رابطه به عوضِ سیراب شدن جسمشون این است که روحشون گرسنه تر شده و گرایش بیشتری به این موضوع پیدا میکنند! مردانی که پیش بینی میکنم که صبح زفاف به "شریکِ جن:سی" دیگری می اندیشند و می بینیم بعد از ازدواج نیازمندانه تر به جنس مخالف نگاه میکنند!..درسته؟! گروهی از مردان لذت کافی رو در افزایش زمان ارتباط جستجو میکنند و به دنبال خرید اسپری و قرص و ... میروند تا زمان لذت بردن رو افزایش بدهند.. خوب توجه کنید عزیزانم! اگر واقعا نیاز دارید زمان بیشتری رو به این رابطه اختصاص بدید من دو تکنیک ساده از مدلهای متافیزیک وهیپنوتیزم رو که فرا گرفته ام رو «برای افزایش زمان رابطه» میگویم.. 1- هنگام رابطه تمرکز خود را به نقطه وسط پیشانی در بین دو ابرو منتقل کنید اگر بتونید خوب تمرکز کنید می تونید زمان انزال رو ساعتی به تاخیر بیندازید.. 2- نفس خود را در طول رابطه کنترل کنید تا عمیق و طولانی بماند و اجازه ندید به نفس زدن بفتید.. این کار شما رو به یک "ابر مرد" شبیه میکند! این روشها برای درمان ضعف جسمانی مناسبه اما اگر روزی 4 ساعت هم به این رفتار ادامه بدید روح شما سیر نخواهد شد حتی ممکن است نسبت به کل موضوع هم منزوی بشید.. اما هرگز فکر نکنید وقتی غذای سر آشپز بی کیفیت است میتوان ضعف آنرا با افزایش کمیت جبران کرد! گروه دیگر هم نوع غذا رو تعویض میکنند چون لذت رو درجای دیگر جستجو میکنند و البته خوشحالند که مردان میتوانند به داشتن همسران متعدد فکر کنند! این همون موضوعی است که از دید بانوان به بی وفایی و تنوع طلبی ذاتی مردانه مربوط میشه و البته تاریخ هم اسناد کافی در اختیار این تفکرات زنانه قرار میده درحالیکه اگر مشکل این مردان را درک کرد این باورها هم از بین میرود.. این مردان سرگشته رو میتوان به کوهنوردانی که هنوز "واحدِ متر" رو کشف نکرده اند تشبیه کرد..ببخشید که من انقدر صریح صحبت میکنم.. این کوه نوردان بجای آنکه سعی کنند به عمق رابطه خود قناع ببخشند مشکل رو میخاند با فتح کوه های دیگه که چه بسا تپه های کوچکی هستند حل کنند اما مسلما روح یه کوهنورد هرگز با فتح تپه های کوچک آروم نمیشه! اگر فتح تپه های خاکی رو موفقیت یک کوهنورد بدونیم پس همه ما ورزشکار و کوه نوردیم (حتی با قد 160سانتی متر و وزن 120 کیلوگرم ). در حالیکه یک نقاش هنرمند با دید اقتصادی نقاشی نمیکنه و هرگز هنر خود رو در تولید انبوه نقاشی ها نمیدونه.. او بجای اینکه هر شب یک نقاشی بکشه تمام تلاشش رو معطوف به یه اثر جاودانه میکنه..! اگر فکر میکنید شما از این قائده مستثنی هستید همین الان خواهش میکنم به نقطه اوج این ارتباط فکر کنید .... و بگویید نقطه اوج آن کجاست؟؟ میتونید ازهر منبعی که میخواهید کمک بگیرید... آیا غیر از اینه که همه لحظه انزال رو نقطه اوج این رابطه میدونند؟؟ آیا همین پاسخ شما نشون نمیده که شما این رابطه رو یه رابطه جسمانی می بینید؟؟ وگرنه حتما بیاد میارید که یه عاشق ترجیح میده به عکس محبوبش نگاه کنه تا با غریبه ای هم آغوش باشد ، چرا؟؟؟ چون در ذهن او نگاه کردن به عکس معشوق لذت بخشترازهم خوابی با زیباترین زن دنیاست... پس یک نگاه میتونه از عمیقترین لحظه ای که اشاره کردیم لذت بخشتر باشه.. آیا این نقطه اوج در یه تپه با دامنه پست یک کوه قابل مقایسه نیست ؟ به نظرم این رابطه نه برای فتح تپه ها، که برای فتح قله است.. برای درک عشق است نه برای ساختن حرمسرا..!! آری عشق وقتی با این رابطه توامان باشد روح انسان رو نیز مانند جسمش سیراب میکنه و این لذتی مانند فتح یک قله داره که اصلا با بالارفتن از یک تپه خاکی قابل مقایسه نیست.. حالا حتما میگویید عشق در ورای این رابطه است اما چگونه جوان میتونه به آن دست یابه هنگامی که دائم باید از دست این تمساح فرار کنه؟؟!! پس راه حل کجاست؟ 3- آزادی بی قید وشرط عده ای ازجامعه شناسان میگویند برای رویارویی با این مشکل باید دیگاه خود را تغییر بدیم تا مانع رشد این مارمولک و تبدیلش به تمساح بزرگ شویم.. آنان توصیه میکنند بهتر است از ابتدا با این پدیده به نوع دیگری برخورد کنیم فرزندانمان رو عادت بدیم ازکودکی همدیگر رو عریان ببینند و در محیط این چنینی دیگر پسر نوجوان با دیدن تار موی خانم60 ساله حالش منقلب نمیشود.. او وقتی آزادانه بتونه هر زمان که دلش خواست نزدیکی داشته باشه دیگه فکر و ذهنش مملو از این موضوع نمیشه و میتونه از قوه خلاقه خود به نحو احسن استفاده کنه و دیگر دچار جنگ های درونی نمیشه.. خب خوشبختانه می بینید که غربیها از زمان "فروید " هیپنوتیزور بزرگ و روانشناسی که "تئوری جنسیت" رو در روانشناسی مطرح کرده این تحول فکری رو در جوامع خود بوجود آورده اند و این ایده ها رو به خوبی به اجراء در آورده اند و تا حد زیادی آزادی رو به اجراء گذاشته اند و تقریبا نیمی ازافراد جامعه هم بر خلاف سنتهای کهنشان حاضرشده اند چنین رفتار کنند.. در این جوامع می بینیم روی هر مجله عکس یک زن برهنه است و نقطه عطف هر فیلم با هر موضوعی یک رابطه این چنینی در خود داره و جامعه اشباع شده از پرداختن به این رابطه ...تا اینجا درست؟ اما با این اوصاف دیگه دلیلی برای عقده ای شدن وجود نداره و "مارموکِ منظور" رشد جهشی نخواهد کرد.. عموما جوانان غربی دائم در حال فرار از این کشش درونی نیستند و فکر و ذهن بازتری دارند و ازدواجها هم نه برای ارضای این میل که معمولا با عشق انجام میشه/ زنان هم دچار افسردگی مزمن نیستند و مردان هم به حرمسرا فکرنمیکنند .. این حرف عالمانه است اما آیا این جوامع مترقی مشکل خود رو با این نیاز اولیه برطرف کرده اند؟ متاسفانه باید بگم خیر..هنوز هم در این جوامع شاهدیم : در هندوستان روسپی ها سندیکا دایر میکنند!!! در دانمارک همجنس بازی قانونی میشود!!! در ایتالیا سایتهای کودک آزاری پررونقند!!! در امریکا فیلمهای پورنو پرفروشند!!! مردم سوئد و سویس به **همخونه** گروهی علاقه وافری دارند!!! و بیش از 95 درصد زنان چینی و روسی به همسرانشان خیانت میکنند!!! و حتی گهگاه اخبار تکان دهنده ای دراین خصوص مانند تجاوز پدر بلژیکی به دخترش هستیم!!! دوستان آیا میدانید معنی این اخبار چیست؟ روسپیگری ، همجنس بازی و کودک آزاری- فروش فیلمهای پورنو و بقیه موارد ذکر شده تماما نشان میدهد هنوز هم در این جوامع بسیاری از روشهای غلط ارضاء میل جن+سی استفاده میکنند.. به عبارت ساده تر میتونم بگم: سرآغاز مشکل آنجاست که این رابطه را ارضای یک نیاز جسمی - سطحی و غیر معنوی میدونیم در حالیکه باید آنرا عمیقتر نگاه کنیم..(بحث معنوی است!) 4- و اما راه حل، معنویت انسان هرگاه که در دنیای مادی به بن بست میرسه به معنویات روی می آوره دراین مورد نیز بهتراست پاسخ را در معنویات جستجو کنیم... با رجوع به معنویات در می یابیم : این تصور که میل به جنس مخالف ، یک غریزه حیوانی و دون پایه است اشتباهی است که " غلط مشهور" شده چرا که حکم ورود انسانهای بزرگ تاریخ به عرصه گیتی نه تنها یک کار حیوانی نیست بلکه عملی مقدس و ارزشمند است... شاید اگر از ابتدا این نگرش رو تصحیح کرده بودیم امروزه جهان پر بود از انسانهای متعالی نه معمولی.. به این آیه و حدیث توجه کنید: 1- قران مجید ، سوره اسراء آیه 32: به زنا نزدیک نشوید که همانا زشتترین وبدترین راه است 2- پیامبر میفرماید: هرمومنی با همسرش آمیزش نماید هفتاد هزارفرشته با دلهایشان را برای آنها میگسترانند و رحمت خدابر آنان نازل میشود( مستدرک الوسائل ج14 ص154 ) وقتی به آیات و روایات دقت کنید این سوال براتون پیش می یاد که اگر این "زنا" و "جماع " برطرف کردن یک نیاز جسمانی و سطحی و بی ارزشه پس چگونه است که یکی می تواند ما را این همه به جهنم و لعن خدا نزدیک کند و دیگری مقرب به بهشت و حب الهی نماید؟! ساده لوحانه است که فکر کنیم فقط بیان یک جمله ساده (خطبه عقد) بریک عمل میتونه این قدر تاثیرگذار باشه.. آیا ارضای یک غریزه حیوانی حتی از صحیح ترین حالت میتونه باعث قرب الهی بشه؟ اگر اینطور بود باید برای غذا خوردن هم چنین پاداشهایی میداشتیم .. در واقع اینگونه بیانات بزرگان اشاره به معنی عمیقی ورای این رابطه داره.. بزرگان میخواهند توجه ما را به روح رابطه جلب کنند./ بیان خطبه عقد به معنی رضایت طرفین از این رابطه است که ما را به سمت روح عمل سوق میدهد تا ما بفهمیم این عمل یک عمل روحانی است نه فقط ارضای یک نیاز جسمانی..! آنچه به این رابطه غنا می بخشد عشقی است که ما بین دو نفر وجود داره.. فریادم اینه که بجای تلاش به طولانی کردن زمان ارتباط و یا گزینش چند همسر باید به عمیق کردن رابطه احساسی خود با شریک زندگیمان باشیم!! وقتی رابطه ما با همسرمون رابطه ای عاشقانه باشد جماع ما نیز همچون فتح یک قله بلند، لذت بخش خواهد بود... فراموش نکنید عشقی که تمام شعرای ما از آن دم میزنند و هدف خدا از خلقت آفرینش است همان الماسی است که در علم شیمی آنرا کربن خالص میشناسند و البته زغال هم کربن خالص است اما ارزش و زیبایی الماس رو نداره..! حال این ما هستیم که زغال رابطه جن:سی رو باید با چینش صحیح اتمهایش کنار هم به همان الماس زیبا و گرانبهای عشق تبدیل کنیم تا به وظیفه انسانی خود عمل کرده باشیم.. البته این نیمه موفقیت است نیمه ای که گهگاه می بینید در کشورهای غربی نیز به آن رسیده اند و طبق آمار بیش از 90 درصد ازدواجها در کشورهای غربی با عشق صورت میگیره اما طول مدت ازدواج در این کشورها معمولا به کمتر از 2 سال میرسه آیا میدونید چرا؟ چون نیمه دیگر موفقیت در اجرا معکوس این ارتباط است.. چون انسانهای ایرانی با ازدواج روش تبدیل عشق به **همخونه** رو آموخته اند اما روش بازیافت آنرا نمیدونند و بعد از مدتی باهم بودن تمام عشق خود رو هزینه کرده اند و دیگر عشقی به هم ندارند!! در حالیکه یک رابطه صحیح رابطه ایست که این دو احساس به یکدیگر بدل شوند.. بی شک هر رابطه یکسویی محکوم به فناست... ما باید از این رابطه عشق تولید کنیم تا عشق سراسر زندگی ما رو پر کنه و آنرا همچون چشمه ای پرآب منتشر کنیم تا جهانی آکنده از عشق رو بسازیم در حالیکه عموما ما هرگز نمی آموزیم عشق را از این رابطه تولید کنیم /آیا می دانید راه انتشار عشق از این رابطه چیست؟؟؟ 5- انتشار عشق میخواهم اصول اولیه ای رو برای تکمیل چرخه عشق ومعاشقه برایتان بگویم اما ابتدا این پاراگراف رو با دقت بخونید/مرسی.. << توجه مان را به حسی درونی معطوف میکنیم روی این احساس تمرکز میکنیم تا در ما تقویت شود بعد در ادامه این روند، آنچنان در آن احساس غرق میشویم که از محیط پیرامون خود جدا شده و تمام فکر و ذهن ما خواستن میشود .... بعد به جایی میرسیم که باید انرژی متمرکز شده درون خود را رها کنیم وقتی انرژی خود را به درستی رها میکنیم.... لحظاتی از بُعد زمان و مکان خارج میشویم نه خودمان راحس میکنیم و نه گذر زمان را ... به آرامشی عمیق میرسیم و رها و وانهاده هستیم معمولا حس میکنیم بهترین زمان برای خوابیدن است و معمولا این زمان میخوابیم >> در پاراگراف بالا به نظر شما مکانیزم چه عملی رو شرح داده ام؟؟؟؟حتما گمان میکنید درمورد نحوه اجرای این رابطه حرف میزنیم البته فقط درمورد یک حس خاص که همان ارضای نیروی جنسی باشه حق با شماست اما در حال کلی ( نه یک حس خاص) این مکانیسم هیپنوتیزم بود..! لطفا یک بار دیگر مکانیزم هیپنوتیزم رو مطالعه کنید شاید تعجب کنید که این دو عمل کاملا متفاوت مکانیزمی شبیه به هم دارند اما میخوام بدونید این رابطه درواقع یک حالت هیپنوتیزم است حالتی که انسان ها بدون هیچگونه آموزشی مبادرت به انجام آن میکنند در واقع شبیه همین کار رو ما برای رسیدن به اهداف و آرزوهای مختلف خود در زندگی با حواس گوناگون با هیپنوتیزم انجام میدیم.. حال که متوجه ارتباط هیپنوتیزم و این رابطه شدید میخوام به شما بگم چگونه میتونید هیپنوتیزمتان را عمیقتر کنید و علاوه بر لذت عمیق بتونید از آن برای رسیدن به اهداف والاتری نیز کمک بگیرید ................ چون جالبه بدونید در این رابطه نیز همچون هیپنوتیزم میتوان با کیهان تله پاتی کرد و افکار را منتشرنمود!! شاید براتون عجیب باشه (برای من هم اول ها عجیب و غریب بود) اما حالا اگه از نحوه اجرای عمل آگاهی بیابید حتما تاثیر به سزایی در روند زندگی شما میذارد تا حداقل ازاین به بعد افکار مثبت خود را منتشر کنید نه افکار منفی خودرا...! در هیپنوتیزم وقتی به مرحله ای میرسیم که روح از بدنمون خارج میشه و حس میکنیم که دیگه در قید و بند زمان و مکان نیستیم و بدن خود رو احساس نمیکنیم درواقع امواج فکری خود را در جهان منتشر میکنیم گویی خواسته های خود را چون نامه ای به دست سرنوشت میدیم که او برای ما آنرا اجرا کند و در این رابطه نیز اگر با روشی صحیح به انزال برسیم دقیقا این حالت رخ میده که دقایقی حس میکنیم از زمان و بدن خود وارهیده ایم.. چه درهیپنوتیزم و چه در این رابطه رسیدن به اوج لذت با ترشح اندروفین در مغز همراه است. ماده ای مانند مرفین که در مغز ترشح میشه و آرامش عمیقی به ما میده و موجب میشه که زمانی هر چند کوتاه در اوج لذت باشیم و از بعد زمان وقید جسم رهایی یابیم و گویی افکار ما می ایستند و این لحظه همان لحظه انتشار احساسات ماست. درحالت هیپنوتیزم ما خواسته های خود رو به کیهان دراین لحظه سفارش میدیم ( و اصطلاحا "تله پاتی" میکنیم ) ولی عموم مردم در این رابطه نمیدونند چه اتفاق مهمی رو ناخواسته انجام میدند آیا میدانید در این ارتباط نیز شما به جهان احساسی رو سفارش میدید تا ان احساس را در زندگی شما جاری کند؟؟؟ حتما میخواید بدونید چه حسی رو به کیهان سفارش میدید ؟؟؟ پاسخ ساده است همان حسی رو که قبل از شروع رابطه داشته اید.. حالا بیایید رفتار خود را بررسی کنید آیا شما هم گاهی برای خلاصی از افکارمنفی به رختخواب رفته اید؟ آیا افرادی را دیده اید که ازعصبانیت سر دیگران فریاد میزنند یا با مشت روی میز میکوبند یا چیزی را میشکنند؟ آیا در این موارد چیزی جز خسارت و خشم فروخورده که فقط موجب بیماری و سکته میشه چیزی بدست می یارند؟ پس مطمئن باشید اگر با همین احساس هم به این ارتباط دست بزنند همین نتیجه رو میگیرند این همون روحیه تجاوز است نه معاشقه.. چون دراین حالت در زندگی خود یک موج منفی قدرتمند رو منتشرمیکنند موجی که مانند آرزو به سمت آنان باز میگردد.. در حالیکه کسی که با شادی و شوق به آغوش همسرش میرود شادی و شوق را در جهان روحانی خود منتشرمی کنه! و اگر فرزندی را در این زمان از خدا طلب کرده باشد فرزندی شاد و خوشحال به جهان دعوت خواهد شد و آیا میدانید افرادی که درزندگی خود را خوشبخت میدانند همان نوزادانی هستند که با روحیه شاد و خوشنود چشم به جهان میگشایند؟! حال که به ارزش این رابطه پی بردید و آموختید چگونه بدون یاد گیری تله پاتی میتونید در زندگی مشترکتان آنرا اجرا نمائید نکاتی رو برای تعمیق این ارتباط و اجرای بهتر آن به شما میگم تا بتونید توسط این ارتباط زندگی خود را متحول کنید.. 1- بجای آنکه این رابطه رو یه رابطه پست بنامیم بیایید از این پس به این رابطه به دید یک رابطه مقدس نگاه کنیم و گرنه ذهن ما اجازه نمیده از آن برای رسیدن به اهداف مقدس (مانند تولد یک فرزند نیک) استفاده شود.. همانطور که بزرگان دین سفارش کرده اند با نیت قربت الی الله با همسر خود بیامیزید تا به احدیت نزدیکترشوید.. 2- هاله سفیدی که دو انسان عاشق را در هنگام معاشقه در بر میگیرد به این علت است که دراین رابطه هر نفر یک بال برای پرواز روح دارد پرواز زمانی اتفاق می افته که همسر خود را همانند یک قدیسه ببینید و همواره به او احترام بذارید چون احترام عشق را ایجاد میکنه! 3- اگر در نهایت آرامش و شادابی به بستر برید آرامش و شادابی رو به زندگی خود فراخوانده اید و اگر با خستگی و ناراحتی پا پیش بگذارید منتظر وفور خستگی وکسالت در سراسر زندگی خود باید باشید.. 4- برای اینکه تمام قوای طرفین بکار گرفته شود به تمام وجود همسرتان عشق بورزید قبل ازشروع این رابطه باید ذهن و فکر خود و همسرتان از هر دقدقه ای تهی گردد و به هرطریق ممکن شادی و شعف رو در یکدیگر ایجاد نمائید. 5- نیروی روحی انسان در تمام سطح بدن گسترده شده و آرامش و شادی نیز باید در تمام سطح بدن گسترده شود پس دراین رابطه نیز به تک تک نقاط بدن هم توجه کنید (نه فقط محدوده ای خاص ) تا لذت فراوانی تولید نموده و موج قویتری رو در جهان منتشر سازید... 6- روح انسان آرام- آرام تغییر میکنه! پس برای اینکه روحتان همچون جسمتان راضی شود و فردا تشنه نگاه به نامحرم نشید باید توجهتون رو لحظه به لحظه افزایش دهید نه بطور ناگهانی... 7- باید بدونید که معاشقه با خودارضایی یک تفاوت اساسی دارند! «روح عمل خود ارضایی خودخواهی» است در حالیکه «عشق پاسخی است به حس دگر خواهی انسان!» یعنی اینکه شما و همسرتان باید همدیگر رو هیپنوتیزه کنید و به ارضای کامل برسونید نه اینکه هر یک در تلاش باشید که خود را به لذت برسونید. و این به نظرم خلاف مردونگی ایست که فقط به رضایت خود بیندیشیم و همسر خود را ناراضی نگه داریم.. چه بسیار مردان معتقد و مومنی که درتمام عمر خود ریالی از حق دیگران پایمال نکرده اند اما این حق مسلم همسر خود را نادیده انگاشته اند و نسبت به آن نا آگاهند.. به اعتقادمن رعایت نکات بالا موجب میشه عشق سراسر زندگی شما رو درخود بپوشاند و مومن میشوید به اینکه لذت همخوابی با معشوق دهها برابر لذت همخوابی با زیباترین زنان جهان است..! دیگر تمهیدات لازم رو با توجه به روحیه طرفین رابطه حتما خودتون کشف کنید و عشق رو درجهان منتشرکنید... دراین صورت چرخه عشق و معاشقه همواره در جریان خواهد بود و لذت زندگی شما ابدی خواهد شد... حال که آموختیم چگونه به جای بالا رفتن از تپه ها به قله کوهها دست بیابیم بد نیست به پرواز هم اشاره کنیم 6- ولادت یک انسان برتر بدون شک تولد یک انسان ذیشعور عجیب ترین پدیده خلقت است چون این شکاف اتم نیست که به نهایتا یک پدیده پیچیده جهان مادی است این عمل دعوت از یک انسان با روح دیگر است در زمین... آیا فکر میکنید تولد این انسانها تصادفی است و از حیطه اختیارات ما خارجه ؟ متافیزیک میگه هر انسانی میتونه گواه خلق یک انسان برتر رو بدهد و هر فرد معمولی میتونه پدر یا مادر یک انسان برتر مانند مولانا یا حافظ باشه.. آیا تا بحال به این موضوع فکر کرده اید که که والدین انسانی باشید که افتخاری بر جهانیان باشد؟ آیا خود را سزاوار چنین فرزندی می بینید؟ برخلاف انتظاری که علم ژنتیک از انسان داره روانشناسی ثابت کرده فرزندان مومن و آزاده نه از والدین مومن که از والدین عاشق به دنیا می آیند!! و با رعایت نکات بالا و ایجاد عشق بین خودمان و همسرمان می تونیم منتظر تولد فرزندان مومن وخدادوستی باشیم که در آبدی جهان سهم بیشتری داشته باشیم .. برای رسیدن به این هدف علاوه بر رعایت نکاتی که پیش تر بیان شد به نکات زیر هم عنایت داشته باشید.. 1- از مدتها قبل به تزکیه نفس بپردازید تا آرامشی عمیق سراسر وجودتون رو فرا بگیره. 2- زمان خاصی رو برای اجرای هدف خود و رسیدن به خواسته خود انتخاب کنید تا روحتون آماده شود. 3-از مدتها قبل به اولیاء خدا فکرکنید وآنها را بیاد بیاورید تا فرزندتان شبیه ترینِ به آنها باشد.. 4- در هنگام نزدیکی از هر لحاظ خود و همسرتان درآرامش مطلق به سرببرید. 5- در حین رابطه تمام توجه خود را معطوف به لحظه استثنایی خلق یک روح بزرگ کنید... 6- این رابطه رو یک «عبادت» ببینید و از خدا برای خود و همسرتان طلب کمک کنید.. 7- در هنگام معاشرت تمام شرایط یک مراسم معنوی و روحانی رو محیا کنید. * باشد که به زودی در وطن عزیزمان شاهد تولد همزمان انسانهای بزرگی باشیم که در طول تاریخ پراکنده اند تا تحولی عظیم در تاریخ بشریت رو به نمایش بذارند.. پایان..
موفق باشید/مرسی که وقت گذاشتین... بدرود
لذت بردم