بلاگ كاربران


  • صفحه ای ا ز دیوان ناکجا آباد

  •   عامل دکتر شدنا، عامل عمران شدنا ،عامل معمار شدنا،عامل فارغ شدنا   (فارغ التحصیلی)  بی خوابی،  بی خوابی، بی خوابی ای بی خوابی، چه خوبی تو بی خوابی حاصل دکترشدنا ،حاصل عمران شدنا، حاصل معمار شدنا، حاصل فارغ شدنا بیکاری، بیکاری ، بیکاری ای بیکاری ، چه خوبی توبیکاری  عامل کاردار شدنا،عامل پول دار شدنا ،عامل خوشبخت شدنا نه درسه او نه کوشش ،داشتن پارتی اون جاهاست، همونجاه…
  • سلام به خدا

  • امروز به خدا گفتم سلام ، خدا  لبخندی بر لب نشاندو گفت سلام بی معرفت ،کجایی روزی هزار بار امدم برای دیدنت  نبودی  نگرانت شدم  ، با شرمندگی گفتم  درگیر دنیای بودم ، دوباره لبخندی برلب نشاندوگفت چرا پیش من نیامدی تا اجابت کنم خواسته ات را  ، باز شرمنده شدم از خود که به هرکس جز او پناه بردم برای نجات ، شرمند شدم از فراموشی دوستی چون خدا، که بی توقع مبخشد از انچه از ان اوس…
  • بد شدم

  • محبت کردم گفتند ساده است، بخشیدم گفتند  نمیفهمه، خوب بودم خندیدن، راست گفتم ترد شدم، گفتم عاشقم گفتند ناپاکه، حالا بد شدم ، نمیبخشم ، دروغ میگم ،  دلم رو گراژ عشق کردم،  می خورم تا نخورنم، حالا دیگه محبوب شدم ، میگن چه مردی شده، همه دوستم دارن، اره بده ولی رسم این  روزگار همینه چه خوشت بیاد چه نه ، پس تمرین گن بد بودنو تا جا نمونی از این قافله، قافله نامردا.…
  • حمله به دنیا

  • امرو می خوام حمله کنم به دنیا، می خوام بزنمش قبل از اینکه بزنم، می خوام سر شاخ بشم باهاش، می خوام وایسم روبروش حتی اگه ردش از روم، اره امروز در افتادم با دنیا تا دینشم  هستم ، دنیا بگیر که امودم تو شکمت نامرد
  • عشق دروغ بزرگ

  • وقتی رفتی گفتم میمیرم از رفتنش باور نکردم میری ، اما رفتی راحت ، با اون که نبود بهتر ازمن که اگه بود  باور میکردم  رفتی واسه همیشه، حالا رفتی من نمردم هستم  بس عشق کشک ولی سیرم  کرد از هر چی دلخوشیه  ، حالا میدونم عشق دروغ ، دروغ واسه دلخوشی ادما،  دارم سعی میکنم یاد بگیرم  بازی عشقو ،  یادبگیرم که باید هر روز عشقمو نو کنم ، یاد بگیرم راحت رفتنو ،  می خ…
  • ساحل نشین زندگی

  • زمانی عاشق دریا بودم، عاشق موج، عاشق  تن به دریا زدن، گمانم که شجاع بودم ولی دیر بازیست  با رفتن ند ساحل نشین  دریا شدم، میترسم از موج ، می ترسم از دریا ،میترسم از هیجان.
  • زمین ادم

  • چه روزگاریست روزگار ما ، زمین خالی شده از سکنه ، اینگار هر روز  کم می شود  ادم،  هر روز ادم  می میرد و گرگ متولد می شود، هر روز گرگ ها میدرند هم را در ارامش، چه وارسان بدی شدیم برای زمین ادم.
  • قصه های نا کجا اباد قسمت دوم( مراسم عروسی)

  • قصه های نا کجا اباد قسمت دوم( مراسم عروسی ( چند وقت پیش کتابی می خواندم درباره مراسم عروسی در نا کجا اباد، نوشته بود، اوقبل ترا عروسیا چه ساده بود توخونه بود خونه خود یا همسایه ،افکتو رقص نور نبود اما به جاش یه ریسه بود،مهموناهم زیاد بودن چون که اخه قهری نبود، اما غذا ها کم بود ،بره نبود جوجه نبود دسر نبود پاستا نبود ،  اخه  غذا یه نوع بودش تو عروسی،ماشین عروس سانتافه یا که بنز نبود…
  • خاطر خواهی

  • قصه های نا کجا اباد قسمت اول (خاطر خواهی)   چند وقت پیش یه کتاب می خواندم در باره رسم ورسوم خاطر خواهی در ناکجا اباد، نوشته بود: اون قبل ترا خاطر خواهی ساده نبود سهل نبود راحت نبود،خاطر خواهی زیاد نبود ، هر دختری خاطر خواه یه بسری، هر پسری خاطر خواه یه دختری، تکرور خاطر خواهی اخه نبود جون که دلا ژله ای نبود ویبره نبود حساس نبود مثل حالا،خاطر خواهی حرمتی داشت عزتی داشت حریمی داشت ،خاطر خواها ا…
  • اجازه

  • نه موقع اومدن اجازه گرفت  نه موقع رفتن، حالا رضا مونده با حوضش البته اب حوضش هم گندیده دیگه.