بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    مرگ

  • تعداد نظرات : 4
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۰۱/۰۸
  • نمايش ها : 213

درخلوت خود نشسته ام ناگاه

 

مرگ آیدوگویدم زجا برخیز

 

این جامعه عاریت بدور افکن

 

این باده جانگداز به کامت ریز

 

 

خواهم که مگر زمرگ بگریزم

 

میخنددو میکشد در آغوشم

 

پیمانه زدست مرگ میگیرم

 

میلرزمو با هراس مینوشم

 

آن دوردر آن دیار هول انگیز

 

بی روح در آن دیار هول انگیز

 

بی روح فسرده درگورم

 

لب بر لب من نهاده کژدم ها بازیچه مارو طعمه مورم

 

سالی نگذشت استخوان من

 

در دامن گورخاک خواهدشد

 

وز خاطر روزگار بی فرجام

 

این قصه ی دردناک خواهد شد

 

برسینه ی سرد گور باید خفت

 

هر لحظه به مار بوسه باید داد

 

خداجونه من به خداوندیت تحمل دنیایت برایم سخت شده است

 

هرچند می دانم اونورهم جای خوبی نخواهم داشت

 

پس خودت به مرگم راضی شو

 

مرررررررررررررررررررگ

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


shaparak
ارسال پاسخ

مرسی از نظرتون ببخشید اگه ناراحت شدید

میتپد سینه ام از وحشت مرگ
میرمد روحم از سایه ی دور
میشگافد دلم از زهر سکوت
مانده ام خیره به را
نه مرا پای گریز
نه مرا تاب نگاه

63MOHSEN
ارسال پاسخ

دوست خوبم درسته بايد يه زمان هايي به مرگ فكر كنيم
ولي شما كه سني نداري
هنوز اول راهي

мя_κıпɢ
ارسال پاسخ

||||||||

nilgoon
ارسال پاسخ

+5.tanx