بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    بعد یه قرن

  • تعداد نظرات : 3
  • ارسال شده در : ۱۳۹۴/۰۶/۰۸
  • نمايش ها : 441

نگاه میکنم از غم به غم که بیشتر است // به خیسی چمدانی که عازم از سفر است

من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم // که سرنوشت درختان باغ من تبر است
به کودکانه ترین خواب های توی تنت // به عشق بازی من با ادامه بدنت
به هر رگی که زدم و زدی به حس جنون // به بچه ای که توام در میان جاری خون
به آخرین فریادی که توی حنجره است // صدای پای تگرگی که پشت پنجره است
به خواب رفتن تو روی تخت یکنفره // به خوردن دمپایی بر آخرین حشره
به هرگزت که سوالی شد و نوشت کدام // به دستهای تو در اخرین تشنج ها
به گریه کردن یک مرد انور گوشی // به شعر خواندن تو صبح بی هم آغوشی
به بوسه های تو در خواب احتمالی من// به فیلم های ندیده به مبل خالی من
به لذت رویایت که بر تن کفی ام // به خستگی تو از حرف های فلسفی ام
به گریه در وسط شعرهایی از سعدی// به چای خوردن تو پیش آدم بعدی
قسم به این همه که در سرم مدام شد // قسم به من به همین شاعر تمام شده
قسم به این شب و این شعر های خط خطی ام // دوباره برمیگردم به شهر لعنتی ام
به بحث علمی بیمزه ام در گوشت // دوباره برمیگردم به امن آغوشت
به اخرین رویامان به قبل کابوسم // دوباره برمیگردم به اخرین بوسه

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


mona_rt
ارسال پاسخ
Alireza92
ارسال پاسخ

لایک شدید

Fereshteh
ارسال پاسخ

به ازاین ورا

نیستیا حواسم هست