دیوار کاربران


111amin
111amin
۱۳۹۳/۱۱/۱۳

چقدر سخته بخوای عاشق بشی ولی عقلت نذاره

ƤƛƦӇƛM
ƤƛƦӇƛM
۱۳۹۳/۱۱/۰۸

+5

aryan_
aryan_
۱۳۹۳/۱۱/۰۶

سلام سلام سلام

درود درود درود

اولین فراخوانه آرینه

http://www.hamkhone.ir/member/2924/blog/view/179343/

با اومدنت خوشحالم میکنی


arsalaaan68
arsalaaan68
۱۳۹۳/۱۱/۰۳

مارادونا مدتی به خاطر افسردگی پس از ترک اعتیاد در بیمارستان بستری بود، وقتی مرخص شد حرف قشنگی زد:
اونجا دیوانه های زیادی بودند، یکی میگفت من چه گوارا هستم همه باور می کردند، یکی می گفت من گاندی ام، همه قبول می کردند و...
من گفتم : من مارادونا هستم .
همه خندیدند و گفتند:
هیچکس مارادونا نمیشه!
من خجالت کشیدم که چی به سر خودم آوردم.

در این دنیا غرور دمار از روزگار آدم درمی آورد و دقیقا گرفتار چیزی می شوی که فکر می کنی هرگز به دامش نخواهی افتاد.
مراقب خودتان باشید؛ برگها همیشه موقعی می ریزند که فکر می کنند طلا شده اند!

parsik
parsik
۱۳۹۳/۱۱/۰۳

درود برشما...
بلاگ جدیدمه با نام هفته عشـــــــــــــــــــق...ممنون میشم
http://www.hamkhone.ir/member/9250/blog/view/179475/

miladsj
miladsj
۱۳۹۳/۱۱/۰۲

+5

65

0Arta
0Arta
۱۳۹۳/۱۱/۰۲

ﻣﺸﮑﻞ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎﯾﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﮐﻪﺳﻄﺢ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺍﺯ ﺳﻄﺢ ﻓﺮﻫﻨﮕﺸﻮﻥ ﺟﻠﻮ ﺯﺩ !!سطح سواد بعضیاهم از سطح شعورشون!!

+5

Skyboy21
Skyboy21
۱۳۹۳/۱۱/۰۲

هـمـهٔ حواسم را جمع میکنم

تا خـیـالــت را کـم کنم

اما تمامِ یــادت در مـــن ضـرب می شود

و مـــن تقسیم می شوم در تـــو

omid_110
omid_110
۱۳۹۳/۱۱/۰۲

آنکو قرار دارد کی داغ یار دارد؟
دعوی عشق کم کن عشّاق بی قرارند

آنانکه یاد اویند دائم به جستجویند
حتّی خزان ز هجران در موسم بهارند

قومی کنار یارند امّا زیار دورند
قومی زیار دورند امّا کنار یارند

آنانکه بی تو سوزند سوزند عالمی را
ای وای اگر بدین سوز آهی ز دل بر آرند

ای خانۀ غمت دل ای فرش مقدمت گل
بر چشمها بنه پا انگار کن که خارند

اشجار سبز با تو کمتر ز نخل خشکند
گل های سرخ بیتو چون شعله های نارند

:::: یا بقیه الله آجرک الله ::::::: یا صاحب الزمان ادرکنی ::::
==========================
+++++

sa23
sa23
۱۳۹۳/۱۱/۰۲

بر تل خاکی نشسته بودم که خدا آمد
و کنارم نشست
گفت مگر کودک شده ای که با خاک بازی میکنی
گفتم نه ولی از بازی آدمهایت خسته شدم
همان هایی که حس میکنند هنوز خاکم و روح تو در من دمیده نشده
من با این خاک بازی میکنم تا آدمهایت را بازی ندهم
خدا خندید
پرسیدم خدا چرا از آتش نیستم تا هرکه قصد بازی داشت را بسوزانم
خدا اما ساکت بود گویا از من دلخور شده بود…
گفت: تو را از خاک افریدم تا بسازی نه بسوزانی
تو از خاک از عنصری برتر ساختم از خاک ساختم
که با آب گل شوی و زندگی ببخشی
از خاک که اگر آتشت بزنن باز هم زندگی میکنی
با خاک ساختمت تا با باد برقصی،
تو را ازخاک ساختم تا اگر هزار بار آتش و آب باد تو را بازی داد
تو برخیزی سر بر آوری در قلبت دانه عشق بکاری
و رشد دهی و از میوه شیرینش لذت ببری تو از خاکی و به خاکی بودنت ببال…..
و من هیچ نداشتم برای گفتن به خدا…