دیوار کاربران


amiralii62
amiralii62
۱۳۹۳/۰۴/۱۸

خدایا...!!!

جای سوره ای

به نام " عشق " در قرآنت خالی ست

که اینگونه آغاز میگردد :

و قسم به روزی که قلبت را می شکنند . . .

و جز خدایت

مرهمی نخواهی یافت

anisa19
anisa19
۱۳۹۳/۰۴/۱۸

برای جلوگیری از “پس رفت” ، “پس باید رفت”
هر “چاله ای” ، “چاره ای” به من آموخت !
.
.
.
مشکل اینجاست،
همیشه آدم های تنوع طلب
دست می گذارند رو آدمهای وفادار !

anisa19
anisa19
۱۳۹۳/۰۴/۱۷

یه بار اومدم خودمو واسه مامانم لوس کنم بهش گفتم مامان اگه من بمیرم چیکار میکنی؟
گفت مرگ بگیری مردشور برده …
الهی به تیر غیب گرفتار بشی…
سرت به سنگ لحد بخوره …
لال شی ایشالا آخه این چه حرفیه؟!
داشتم عزرائیلو میدیدم خداوکیلی

rezanoorii
rezanoorii
۱۳۹۳/۰۴/۱۷

هميشه رفيق پا برهنه ها باش ، چون هيچ ريگي به کفششان نيست

Aysan75
Aysan75
۱۳۹۳/۰۴/۱۷

بالاتر از سرعت نور ميدوني چيه ؟
سرعت جمع و جور كردن خونه در مواجهه با مهمان سرزده )

rezanoorii
rezanoorii
۱۳۹۳/۰۴/۱۶

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است

و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد

و خاصیت عشق این است

کسی نیست

بیا زندگی را بدزدیم آن وقت

میان دو دیدار قسمت کنیم

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم

بیا زودتر چیزها را ببینیم

ببین عقرباک های فواره در صفحه ساعت حوض

زمان را به گردی بدل می کنند

بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام

بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را

مرا گرم کن

و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد

و باران تندی گرفت

و سردم شد آن وقت در پشت یک سنگ

اجاق شقایق مرا گرم کرد

در این کوچه هایی که تاریک هستند

من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم

من از سطح سیمانی قرن می ترسم

بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است

مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد

مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات

اگر کاشف معدن صبح آمد صدا کن مرا

و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو بیدار خواهم شد

و آن وقت

حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد

حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم و تر شد

بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند

در آن گیر و داری که چرخ زره پوش از روی رویای کودک گذر داشت

قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست

بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد

چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد

چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید

و آن وقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم

ترا در سر آغاز یک باغ خواهم نشانید

simsimin
simsimin
۱۳۹۳/۰۴/۱۶

دل كه رنجيد از كسي خرسند كردن مشكل است
شيشه بشكسته را پيوند كردن مشكل است

rezanoorii
rezanoorii
۱۳۹۳/۰۴/۱۶

انسان در حال گریه کردن به دنیا می‌آید

و وقتی به اندازه کافی گریه کرد

از دنیا می‌رود...

mona_rt
mona_rt
۱۳۹۳/۰۴/۱۶

+5
=
2

rezanoorii
rezanoorii
۱۳۹۳/۰۴/۱۶

چی تو چشاته که تو رو

اینقد عزیز میکنه

این فاصله داره منو

بی تو مریض میکنه

اینکه نگات نمیکنم

یعنی گرفتار تو ام

رفتن همه ولی نترس

من که طرفدار تو ام

هر چی سرم شلوغ شد

رو قلب من اثر نذاشت

بدون تو دنیای من

انگار تماشاگر نداشت

منو نمیشه حدس زد

با این غزوز لعنتی

هیچ وقت نخواستم ببینیم

تو لحظه ی ناراحتی

میخواستم نبخشمت

یه کی ازت تعریف کرد

دیدن تنهایی تو

منو بلاتکلیف کرد

بیا و معذرت بخوا

از جشنی که خراب شد

از اون که واسه انتقامم از تو انتخاب شد

هر چی سرم شلوغ شد

رو قلب من اثر نذاشت

بدون تو دنیای من

انگار تماشاگر نداشت

منو نمیشه حدس زد

با این غزوز لعنتی

هیچ وقت نخواستم ببینیم

تو لحظه ی ناراحتی

چی تو چشاته که تو رو

اینقد عزیز میکنه

این فاصله داره منو

بی تو مریض میکنه

اینکه نگات نمیکنم

یعنی گرفتار تو ام

رفتن همه ولی نترس

هر چی سرم شلوغ شد

رو قلب من اثر نذاشت

بدون تو دنیای من

انگار تماشاگر نداشت

منو نمیشه حدس زد

با این غزوز لعنتی

هیچ وقت نخواستم ببینیم

تو لحظه ی ناراحتی