متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


ALi_213
ALi_213
۱۳۹۲/۰۴/۱۲

http://www.hamkhone.ir/member/2423/blog/view/35111/

بـــــه جــــای ایـــنــکـــه لــبــتــــ رو ” پــــرتــــز ” کـــنــی

مغزتو * پــــرتــــز * کن

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۴/۱۱

لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو “شام آخر” دچار مشکل بزرگی شد:

می بایست “نیکی” را به شکل "عیسی” و “بدی” را به شکل “یهودا” ،

یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد.

او کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل‌های آرمانی‌اش را پیدا کند.

روزی در یک مراسم همسرایی, تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از جوانان همسرا یافت.

جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح‌هایی برداشت.

سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود ؛

اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود.

کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند.

نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را

در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند ,

چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشت.

گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند،

دستیاران سرپا نگه‌اش داشتند و

در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی

که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.

وقتی کارش تمام شد گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود،

چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید،

و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: “من این تابلو را قبلاً دیده ام!”

داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟! گدا گفت: سه سال قبل،

پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم.

موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم ,

زندگی پر از رویایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی بشوم!

“می توان گفت: نیکی و بدی یک چهره دارند ؛

همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند.”

پائولو کوئیلو

ALi_213
ALi_213
۱۳۹۲/۰۴/۱۰

کم کم یاد خواهم گرفت با آدمها همانگونه باشم که هستند همانقدر خوب ، گرم ، مهربان و همانقدر بد ، سرد ، تلخ......

kiyan
kiyan
۱۳۹۲/۰۴/۱۰

گاهی اوقات فکر کردن به بعضی ها ناخواگاه
لبخندی روی لبانت می نشاند
چقدر زیباست این لبخند ها ،
و چه دوست داشتنی هستند این بعضی ها

Mohamad73
Mohamad73
۱۳۹۲/۰۴/۱۰

✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤☆♡★♡✯❤✯❤☆♡★♡✯❤★♡✯❤

حـُــضـــورَش ...

غَـنــیــمَــتـــﮯستـــــ ...

چـــونــــ طــاقــــﮯ در بـــارانــــــ ... !!!



ᄽᄽᄽධღ ❺✦ ღධᄿᄿᄿ
▁▔▁▔◥ⓜ.ⓖⓗ◤▔▁▔▁

✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤☆♡★♡✯❤✯❤☆♡★♡✯❤★♡✯❤
20

mohsendostan
mohsendostan
۱۳۹۲/۰۴/۰۹

زیر این طاق کبود، یکی بود، یکی نبود
مرغ عشقی خسته بود، که دلش شکسته بود
اون اسیر یه قفس، شب و روزش بی نفس
همه آرزوهاش، پر کشیدن بود و بس
تا یه روز یه شاپرک، نگاشو گوشه ای دوخت
چشش افتاد به قفس، دل اون بد جوری سوخت
زود پرید روی درخت، تو قفس سرک کشید
تو چش مرغ اسیر، غم دلتنگی رو دید
دیگه طاقت نیاورد، رفت توی قفس نشست
تا که از حرفهای مرغ شاپرک دلش شکست
شاپرک گفت که بیا تا با هم پر بکشیم
بریم تا اون بالاها سوار ابرها بشیم
یه دفعه مرغ اسیرنگاهش بهاری شد
بارون از برق چشاش روی گونش جاری شد
شاپرک دلش گرفت وقتی اشک اونو دید
با خودش یه عهدی بست نفس سردی کشید
دیگه بعد از اون قفس رنگ تنهایی نداشت
توی دوستی شاپرک ذره ای کم نمی ذاشت
تا یه روز یه باد سرد، میون قفس وزید
آسمون سرخابی شد سوز برگ از راه رسید
شاپرک یخ زد و یخ، مرد و موندگار نشد
چشاشو رو هم گذاشت دیگه اون بیدار نشد
مرغ عشق شاپرکو به دست خدا سپرد
نگاهش به آسمون، تا که دق کردش و مرد

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۴/۰۲

در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی

من ظهور لحظه ها رو میشمارم تا بیایی

خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری

در مسیرت جان فشانم گل بکارم تا بیایی

اللهم عجل لولیک الفرج

فرا رسیدن نیمه شعبان و ولادت قائم آل محمد

بر همه دوستان همخونه ای مبارک و خجسته باد

به امید تعجیل در امر ظهورش همه دعا کنیم

Mohamad73
Mohamad73
۱۳۹۲/۰۳/۱۸

♡☆❤☆♡★♡✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤☆♡★♡✯❤

http://www.hamkhone.ir/member/1785/blog/view/26822/



ᄽᄽᄽධღ ❺✦ ღධᄿᄿᄿ
▁▔▁▔◥ⓜ.ⓖⓗ◤▔▁▔▁

♡☆❤☆♡★♡✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤♡☆❤☆♡★♡✯❤☆♡★♡✯❤
17

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۳/۱۸

کجایی عشق ؟؟؟

خیلی تنهام ...

از تنهایی خسته شدم ...

منتظر یه عشقم ...

یه عشق حقیقی ...

کاش یه عشق واقعی میومد و من و همراش می کرد ...

کاش همه ی عشقها واقعی بودن ...

مثل کویری که منتظر بارونه ...

کاش

Rasoul
Rasoul
۱۳۹۲/۰۳/۰۷

غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا امد

خار خندید به گل گفت : سلام و جوابی نشنید

خار رنجید ولی هیچ نگفت.....

ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود

دست بی رحمی امد نزدیک

گل سراسیمه ز وحشت افسرد....

لیکن ان خار در ان دست خزید

و گل از مرگ رهید.....

صبح فردا که رسید

خار با شبنمی از خواب پرید گل صمیمانه به او گفت : سلام.......!!!!!

´´´´´´´´´´¶¶
´´´´´´´´´¶¶¶
¶¶¶´´´´´¶¶´¶
´¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶
´´´¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´¶¶´+5´´´´¶¶¶¶
´´´´¶¶´´´´´¶¶¶
´´´¶¶´¶¶¶¶´´¶
´´¶¶¶¶¶´´¶¶´¶
´¶¶´´´´´´´´¶¶¶
´´´´´´´´´´´´¶¶