دیوار کاربران


mohamad74
mohamad74
۱۳۹۲/۰۵/۱۲

دلم نه عشق میخواهد نه احساسات قشنگ
نه ادعاهای بزرگ نه بزرگ های پر مدعا...
دلم یک دوست میخواهد که بشود با او حرف زد
و بعد پشیمان نشد !!!...

yaldaaaa
yaldaaaa
۱۳۹۲/۰۵/۱۰

http://www.hamkhone.ir/member/3711/blog/view/42121/

jo0jo0
jo0jo0
۱۳۹۲/۰۵/۰۹

بی وفا !!

ایـن روزهـا نـه مـجـالـی

بـرای دلـتـنـگـی دارم

و نـه حـوصـلـه ات را..

ولـی بـا ایـن هـمـه،

گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـیکـنـد
+++++
راي 2

mohamad74
mohamad74
۱۳۹۲/۰۵/۰۹

فرصت های زندگی را دریابیم و بدانیم که فرصت با هم بودن چقدر محدود است ...
از دلنوشته های پروفسور حسابی (پدر فیزیك ایران)

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۵/۰۶

خدایا !

کسی غیر از تو با من نیست …

خیالت از زمین راحت ،

که حتی روز روشن نیست …

کسی اینجا نمیبینه ،

که دنیا زیر چشماته !

یه عمره یادمون رفته ،

زمین دار مکافاته !

فراموشم شده گاهی ،

که این پایین چه ها کردم !

که روزی باید از اینجا ،

بازم پیش تو برگردم !

خدایا وقت برگشتن ،

یه کم با من مدارا کن !

شنیدم گرمه آغوشت ،

اگه میشه منم جا کن

mohammad7374
mohammad7374
۱۳۹۲/۰۵/۰۶

برای خاموشی شبهای انتظارم

فقط یک فوت کافیست خاموشم کن

خسته ام

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۵/۰۶

دویست و پنجاه سال پیش از میلاد؛ در چین باستان؛

شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت

تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند، تا دختری سزاوار را انتخاب کند.

وقتی خدمتکار پیر قصر، ماجرا را شنید غمگین شد

چون دختر او هم مخفیانه عاشق شاهزاده بود.

دختر گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسی نداری،

نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا. دختر جواب داد:

می دانم که شاهزاده هرگز مرا انتخاب نمی کند،

اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم.

روز موعود فرا رسید و همه آمدند. شاهزاده رو به دختران گفت:

به هر یک از شما دانه ای می دهم، کسی که بتواند در عرض شش ماه

زیباترین گل را برای من بیاورد، ملکه آینده چین می شود.

همه دختران دانه ها را گرفتند و بردند. دختر پیرزن هم دانه را گرفت

و در گلدانی کاشت. سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد،

دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد و راه گلکاری را به او آموختند،

اما بی نتیجه بود، گلی نرویید.

روز ملاقات فرا رسید، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و

دیگر دختران هر کدام گل بسیار زیبایی به رنگها و شکلهای مختلف

در گلدانهای خود داشتند. لحظه موعود فرا رسید شاهزاده هر کدام

از گلدانها را با دقت بررسی کرد و در پایان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آینده او خواهد بود!

همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش

هیچ گلی سبز نشده است. شاهزاده توضیح داد:

این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را

سزاوار همسری امپراتور می کند:

گل صداقت ...

همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند،

امکان نداشت گلی از آنها سبز شود

Mohamad73
Mohamad73
۱۳۹۲/۰۵/۰۶

✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆

◠◡◠◡◠◡◠◠◡◠◡◠◡◠◠◡◠◡◠◡◠

آنـــہ !

تكرار غریبانـہ روزهایتـــــ ــ چگونـہ گذشتـــــ ــ ،

وقتی روشنـﮯ چشمهايتـــــ ــ ،

ﬤر پشت پرﬤه هاﮮ مـہ آلوﬤ انــﬤوه ، پنهاטּ بود ...

آنـــہ !

اكنـــــوטּ آمـــﬤه ام تا ...

ﬤستهایتـــــ ــ را بـہ پنجـہ طلایـﮯ خورشیــــﬤ دوستـﮯ بسپارﮮ ،

ﬤر آبـﮯ بیكران مهربانـﮯ ها بـہ پــــــرواز ﬤرآیـﮯ ،

و اینكــــــــ آنـہ !

شكفتـــטּ و سَبــــز شدטּ ﬤر انتِظـــــار توستـــــ ــ ،

ﬤر انتِظـــــــــــار توستـــــ ــ ... ... ...



◠◡◠◡◠◡◠◠◡◠◡◠◡◠◠◡◠◡◠◡◠

❤❤❤My New Blog❤❤❤
◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣
❧❣ Whisper ❧❣

http://www.hamkhone.ir/member/1785/blog/view/40661/

❧❣ Whisper ❧❣
◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣◥◣

ᄽᄽᄽධღ ❺✦ ღධᄿᄿᄿ
▁▔▁▔◥ⓜ.ⓖⓗ◤▔▁▔▁

✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆✯❤♡☆
1

alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۵/۰۵

پسری دختر زیبایی رو تو خیابون دید.... شیفته اش شد ....

چند ساعتی باهم تو خیابون قدم میزدند ...

که یهویه مازراتی جلوی پاشون ترمز کرد . . .

دختره به پسر گفت :

خوش گذشت اما من همیشه نمیتونم پیاده راه برم .... کار نداری؟!! بای ...!

دختره نشست تو ماشین

راننده بهش گفت : خانوم ببخشید میشه پیاده بشی؟ ... من راننده این آقا هستم !!!!