دیوار کاربران


mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۳/۰۵/۲۱

[ از خواب ها پرید، از گریـه ی شدید

اما کسی نبود ... اما کسی ندید ... ]

از خواب می پرم ، از گریه ی زیاد

از یک پرنده کـه خود را به باد داد

از خواب می پری از لمس دست هاش

و گریـــــه می کنـــــی زیــر ِ پتــو یواش

از خواب می پرم می ترسم از خودم

دیوانــــــه بودم و دیوانـــــه تـــر شدم

از خواب می پری سرشار خواهشی

سردرد داری و سیگار مــــی کشـی

از خواب می پرم از بغض و بالشم

که تیر خورده ام که تیر می کشم

از خواب مــــی پری انگشت هاش در ...

گنجشک پر ... کلاغ پر ... پر ... پرنده پر ...

از خواب می پرم خوابی که درهم است

آغوش تو کجاست ؟ ! بدجور سردم است

از خواب مــی پری از داغـــی پتـو

بالا می آوری ... زل می زنی به او ...

از خواب مـــی پرم تنهاتر از زمین

با چند خاطره ، با چند نقطه چین

از خواب می پری شب های ساکت ِ

مجبــــور ِ عاشقــی ! محـکوم ِ رابطه !

از خواب مـــی پرم از تــــــــو نفس ، نفس ...

قبل از تو هیچ وقت ... بعد از تو هیچ کس ...

از خواب می پری از عشق و اعتماد !

از قرص کـــــم شده ، از گریـه ی زیاد

از خواب مــــی پرم ... رؤیای ناتمام !

از بوی وحشی ات لای ِ لباس هام

از خواب مـــی پــری با جیــــــــــر جیـــــــــــــر تخت

از گرمی تنش ... سخت است ... سخت ... سخت ...

[ از خواب هــــا پـــرید در تخت دیگـــری

از خواب می پرم ... از خواب می پری ...

چیزی ست در دلت ، دردی ست در سرم

از خواب مــی پری ... از خواب می پرم ... ]

mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۳/۰۵/۲۱

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هشیاری خود مست می رود

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست می رود

اول اگرچه با سخن از عشق آمده
آخر خلاف آنچه که گفته است می رود

bf66
bf66
۱۳۹۳/۰۵/۲۱

http://www.hamkhone.ir/member/36997/blog/view/138683/

mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۳/۰۵/۲۱

اﯾﻨﺠﺎ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﺍﺳﺖ :

ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ )) ﮔﻨﺞ(( ))ﺟﻨﮓ (( ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ، )) ﺩﺭﻣﺎﻥ ((

)) ﻧﺎﻣﺮﺩ (( ﻭ )) ﻗﻬﻘﻬﻪ (( ))ﻫﻖ ﻫﻖ ((

ﺍﻣﺎ )) ﺩﺯﺩ (( ﻫﻤﺎﻥ )) ﺩﺯﺩ (( ﺍﺳﺖ ، )) ﺩﺭﺩ (( ﻫﻤﺎﻥ

)) ﺩﺭﺩ(( ﻭ )) ﮔﺮﮒ (( ﻫﻤﺎﻥ )) ﮔﺮﮒ ((

ﺁﺭﯼ!!!!

ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ،

ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﮐﻪ )) ﻣﻦ (( )) ﻧﻢ (( ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، )) ﯾﺎﺭ (( )) ﺭﺍﯼ ((

ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

)) ﺭﺍﻩ (( ﮔﻮﯾﯽ ))ﻫﺎﺭ (( ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ، )) ﺭﻭﺯ (( ﺑﻪ )) ﺯﻭﺭ ((

ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ﻭ )) ﺁﺷﻨﺎ (( ﺭﺍ ﺟﺰ ﺩﺭ )) ﺍﻧﺸﺎ (( ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯽ.

ﻭ ﭼﻪ )) ﺳﺮﺩ (( ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ )) ﺩﺭﺱ (( ﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ

)) ﻣﺮﮒ(( ﺑﺮﺍﯾﻢ )) ﮔﺮﻡ (( ﻣﯿﺸﻮﺩ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ

)) ﺩﺭﺩ (( ﻫﻤﺎﻥ )) ﺩﺭﺩ (( ﺍﺳﺖ ..

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۳/۰۵/۲۰

اینایی که یه روز بعد از دوستی به دوس دختراشون میگن "خانومم"....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

همونایی هستن که روز اول مهدکودک به مربیاشون میگفتن "خاله"اصن اینا کلا زود فامیل میشن کصافطا!))))

+5

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۳/۰۵/۲۰

مورد داشتیم دختره تو جمع فامیل گفته
یه مزاحم سیریش دارم دست از سرم برنمیداره
بعد پسر خالش گفته زر نزن فقط یه تک زنگ زدم شماره جدیدم بیفته ،
خودت ۴ روزه پیام میدی
دختره از اون به بعد دیگه مورد ایجاد نکرد ! :)))

+5

salar6699
salar6699
۱۳۹۳/۰۵/۱۹

بعضیا فک میکنن با خیلیااااام....
خیلیام فکر میکنن با بعضیااااام....
قشنگیش اینه که من موندم و تنهاییام...!!

shabgardetanha
shabgardetanha
۱۳۹۳/۰۵/۱۹

امروز جمعه نیست ...


" آقای " من ...


قرار نیست که فقط غروبهای " پنجشنبه " تا غروب " جمعه "



سراغت را بگیریم ...



قرار نیست فقط " جمعه ها " انتظار " ظهورت " را بکشیم ...



آری ...



" شنبه " هم می شود از " دوریت " ناله سر داد ...



" یکشنبه " هم می شود " انتظارت " را کشید ...



" دوشنبه " هم می شود دنبال " گمشده " گشت ...



" سه شنبه " هم می شود با " آقا " درد دل کرد ...



" چهار شنبه " هم می شود به خاطر " آقا " گناه نکرد ...



یا بن الحسن



دوریت " درد " بی " درمان " است



ای " پسر فاطمه "



امروز " جمعه " نیست اما ... " دلم " برایت " تنگ " است



السلام علیک یا ابا صالح المهدی ( عج )

mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۳/۰۵/۱۹

ای دوست عجب کرشمه هایی داری
در نقش دلت چه ترمه هایی داری

محکم همه را بسته ای از روی حیا
در پیرهنت چه دکمه هایی داری

در فصل خزان باغ انگور دلم
در سفره ی خود چه دلمه هایی داری

گیسوی تو قلاب و منم چون ماهی
کوتاه بیا... چه طعمه هایی داری

پا روی دلم گذاشتی... حرفی نیست
با این که عجیب چکمه هایی داری

بی نامه و بی مجوز و بی امضا
در حنجره ات چه نغمه هایی داری

گفتی که من و برادرم یک سیبیم
قربان خودت! چه نیمه هایی داری

بین من و تو هر چه که بگذشت گذشت
هر چند بر آن تتمه هایی داری

دل میشکنی و بیمه می پردازد
ای دوست تو هم چه بیمه هایی داری!

mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۳/۰۵/۱۹

من محو تماشای تو بودم که سحر شد

ناگاه به خود امدم و وقت سفر شد

دیروز شدم عاشق و امرو زکمی بیش

فردا چه کنم شعله ی عشقت که شرر شد

در جان منی همچو نفس از من و با من

وقتی تو نبودی چه نفس ها که هدر شد

من قافیه ساز خم ابروی تو گشتم

با تو غم این شاعره از سینه به در شد

از عشق بسوزانم و در عشق بمیران

از توبه چه حاصل ؟همه عمرم به حذر شد

دیر امده ای یا دل من تاب ندارد ؟

افسوس از این کاسه ی عمری که به سر شد