توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسيد: مزاحم نیستم کنار دست شما بنشينم؟
دختر جوان با صدای بلند گفت: نمیخواهم يک شب را با شما بگذرانم !
تمام دانشجويان در کتابخا
... نه به پسر که بسيار خجالت زده شده بود نگاه کردند...
پس از چند دقيقه دختر به سمت آن پسر رفت و در کنار ميزش به او گفت: من در زمینه روانشناسی پژوهش می کنم و ميدونم مردها به چه چيزی فکر میکنند، گمان کنم شمارا خجالت زده کردم. درست است؟
پسر با صدای بسيار بلند گفت: 200 دلار برای يک شب !!؟ خيلی زياد است !!!
و تمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غير عادی کردند...
پسر به گوش دختر زمزمه کرد: من حقوق میخوانم و ميدانم چطور شخص را گناهکار جلوه بدهم !!
نظرات دیوار ها
هههههههههههههههههههههههههههههههه
خیلی باحال بود بخدا خیلی حال کردم