خـــــــــــدا ...

اينقدر تو خودم ريختم ،

که از سرمم گـذشــت...

دارم غـــــــرق ميشم ...

دسـتت کــــــجاست!!!

ﺩﻝ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻣﺴﭙﺎﺭ!!
ﮔﺮﭼﻪ،ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﺪ
ﺣﮑﻢ ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ،ﻓﻘﻂ ﻋﺸﻖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ...
ﺍﻭ ﺑﻪ ﺟﺰ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﯾﺪ
ﻻﯾﻖ ﻋﻤﻖ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺑﺎﺷﺪ
ﻭ ﮐﻤﯽ ﻫﻢ ﺑﯿﻤﺎﺭ
ﺗﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﺗﺴﮑﯿﻦ ﺑﺪﻫﺪ ﺭﻭﺣﺶ ﺭﺍ...
ﺩﻝ ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻣﺴﭙﺎﺭ...!

بـــــــه مــــــــــدپوشان بگوییـــــــــــد آخرین مــــــــــد کفـــــــــــــن است

خواب دیدم خواب اینکه مرده ام...........خواب دیدم خسته و افسرده ام

روی من خروارها از خاک بود...............وای قبر من چه وحشتناک بود

تا میان گور رفتم دل گرفت..................قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

ناله می کردم ولیکن بی جواب.............تشنه بودم تشنه یک جرعه آب

بالش زیر سرم از سنگ بود..................غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود

خسته بودم هیچ کس یارم نشد............زان میان یک تن خریدارم نشد

هرکه آمد پیش حرفی راند و رفت...........سوره حمدی برایم خواند و رفت

نه شفیقی نه رفیقی نه کسی.............ترس بود و وحشت و دلواپسی

آمدند از راه نزدم دو ملک.......................تیره شد در پیش چشمانم فلک

یک ملک گفتا بگو نام تو چیست.............آن یکی فریاد زد رب تو کیست

ای گنهکار سیه دل بسته پر..................نام اربابان خود یک یک ببر

در میان عمر خود کن جستجو...............کارهای نیک و زشتت را بگو

ما که ماموران حق داوریم....................نک تو را سوی جهنم می بریم

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود..............دست و پایم بسته در زنجیر بود

نا امید از هر کجا و دلفکار..................می کشیدندم به خفت سوی نار

خدایا.....
یاریم کن نگاهم در افق این فضای مجازی..."جز برای تو" نبیند
وانگشتانم "جز برای تو" کلیدی را فشار ندهند...

توکه بامنی پرچم افکارم می شوی.......

توکه بامنی زبان می شوی وبرای همه از اعتقاداتم می گویی.......

توکه بامنی او می داندباید کنار برودتامن ردشوم................

توکه بامنی من«خانوم»خطاب می شوم ودیگری«خانومی»

توکه بامنی من بدون ترس قدم برمیدارم.....

تومایه امنیت من.....افتخارمن........وهمه حس آرامش منی...

توهمان سیاه

همیشه همراه منی اما.....

این روزها نااهلان حرمت تو را نادیده گرفته اند....

ازتو برای پوشاندن پلیدی هایشان بهره های زیادبردند.....

تو شدی ابزاربرای فریب........

گیرم پشت سیاهی چادرپنهان شدی وعوام را فریب دادی بانگاه ایزد چه می کنی..؟

گیرم ازیادگار مادر مابرای سرپوش گذاشتن به خیانت های پنهانت بهره بردی باملک های قلم به دست چه می کنی...؟

عزیزم!توکه چادرمی پوشی امااز گناه شرم آور ابایی نداری،

توکه زیر چادر هرکاری خواستی کردی تابه وسیله سیاهی آن خوش نام بمانی:

بدان!چادر ما حرمت دارد.....یادگار مادر ماست..شرمت باد!که باعملت حرمت چادر و چادری رابه زیرکشاندی......چادر را زمین بگذار تو نیستی برازنده ی سیاهی باارزش ما

کدام دادگاه است که در یک لحظه تمام اشتباهات بخشیده می شود؟
کودک لبخند زد و جواب داد: قلب مادرم

دیوانه ات می کنند

مسئله هایی که در ذهنت به جای اینکه حل شده باشند

ته نشین شده اند

آدم بد را هرطور که هست تحمل می کنم

کاسه صبرم از آدم هایی لبریز است که با ادعای خوب بودن بدی می کنند

هیچکس نمی داند چقدر جای شادی بی سبب در دلم خالیست

حجاب مانند اولین خاکریز جبهه است

که دشمن برای تصرف سرزمینی حتما باید اول آن را بگیرد

ین روزها احساس میکنم چقدر شبیه سکوتم ، با کوچکترین حرفی میشکنم
خیلى از اونایی که بودن ، دیگه نیستن چون دیگه اونایی نیستن که بودن
از این تکرار ساعتها
از این بیهوده بودنها
از این بی تاب ماندنها
از این تردیدها
نیرنگها
شکها
خیانتها
از این رنگین کمان سرد آدمها
و از این مرگ باورها و رویاها
پریشانم …
دلم پرواز میخواهد !

رفیق یعنی کسی که وقتی هست آروم باشی و وقتی نیست چیزی توی زندگیت کم باشه
ـ رفیق یعنی اون جمله های ساده و بی منظوری که می گی و خیالت راحته که ازش هیچ سوء تعبیری نمی شه
ـ رفیق یعنی یه دل اضافه داشتن برای اینکه بدونی هر بار دلت می گیره یه دل دیگه هم دلتنگ غمت می شه
ـ رفیق یعنی وقت اضافه ... یعنی تو همیشه عزیزی حتی توی وقت اضافه
ـ رفیق یعنی تنهایی هامو می سپرم دست تو چون شک ندارم می فهمیش ... ـ رفیق یعنی یه راه دو طرفه٬ یه قدم من یه قدم تو ...اما بدون شمارش و حساب و کتاب
ـ رفیق یعنی من از بودنت سربلندم نه سر به زیر و شرمنده