دیوار کاربران


nima_h
nima_h
۱۳۹۳/۰۵/۰۱

ازدست دادن کسی که دوستش داریم خیلی دشواراست. اما اکنون به این نتیجه رسیده ام که کسی کسی را از دست نمیدهد؛ زیرا‎ ‎مالک آن نیست ،

و‎ ‎این یعنی آزادی،داشتن بهترینهای دنیا بدون آنکه صاحبشان باشی ...

saz12
saz12
۱۳۹۳/۰۴/۳۱

کی مسیج داده :
من عاشقتم !!
منم گفتم بزن قدش !!
گفت : یعنی تو هم منو دوست داری ؟
گفتم : نه دیگه،الان جفتمون منو دوست داریم ..


Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۳/۰۴/۳۰

جنون...
جنون گرفته ام ... و مادر تنها از آینده ام برایم حرف می زند

و من در خنده های خودم به حال ِ بی حالم پی می برم ...

به آنکه هیچ جاده ای آنقدر اصالت ندارد که به دو راهی ختم نشود

به آنکه هیچ رفیقی به درد ِ درک خودش نخورده است

چه برسد به فهمیدن ِ بی کسی های پیچیده ی من .......

سکوت می کنم ....

می گذارم انسان ها تا انتهای قضاوت اشتباهشان نسبت به آنچه هستم بروند

می گذارم اصلا عوضی بگیرند نیت های مرا

و خیره نگاهشان می کنم ....

مگر چقدر مهم است درست شناخته شدن در اذهان ِ دیگران وقتی آنها از

جنگ تو با مالیخولیای درونت بی خبرند ....

از دراکولایی که هرچه گریه کند بیشتر شبیه تمساح ها به نظر می آید

چه فرقی بکند تو را گاندی خطاب کنند یا هیتلر...

چه فرقی می کند تو را آن پرستار همیشه راستگویی فرض کنند

که تنها دروغ زندگی اش را به خاطر ژان والژان گفت

یا تو را تناردیه ای ببیند که نقش منفی ِ عذاب های کوزت بود

وقتی

این مالیخولیا دست از سر روز مرگی هایت بر نمی دارد...

دنیا کما کان به 8 صبح وفادار است . اتوبان ها یک راست می روند سر اصل مطلب ....

و تو باید خودت را در کار غرق کنی ....

تا در خودت غرق نشوی ....

تا خسته تر از آن باشی که جنجال های درونت را زندگی کنی ...

جنجال هایی که واقعی تر از آنست که انکار شود ......

اما تو میتوانی مخفی اش کنی ... نه اینکه تو قدرتمندی

بلکه این جنجال ها ، آن روانشناس ،آن مسافر ، آن کشیش

از مخفی شدن ................... خوششان می آید

آری همینست ....

مادر را می بوسم .... سر کار می روم ....

خسته می کنم ...فکری را که به درد ِ به خود آمدن نمی خورد

خورد ترین پول هایم را صدقه می دهم ... تا وجدانم روی خورده شیشه راه نرود

پنجشنبه شب هم به سلامتی کودک تازه به دنیا آمده ِ رفیقم /بالا می روم

بالش را تا آخرین پر / می خوابم ...........

و یادم می رود ...

آن همه شخصیت که در درونم به مساوات تقسیم شده بودند

قسمت کوچکی از بلوغ ِ احمقانه ی من است ....................
+5

parsik
parsik
۱۳۹۳/۰۴/۳۰

وقتی امروزم را نگاه می کنم ،
در آن گذشته ای را نمی بینم
وقتی به تو فکر می کنم ...
تنها یک چیز را می بینم،
غرور نگفتن یک حرف ساده...
حرفی از ماندن ، حرفی از بودن
حرفی از دوست داشتن .
وقتی از تو حرف می زنم،
تمام فعل هایم از گذشته حکایت می کنند
بودم، رفتی ، دوست داشتم
تقویم را که نگاه میکنم
سال هاست که تو رفته ای ...
سال هاست که جاده و کوچه و پنجره از تو خالی شده
سال هاست که سکوت حرف می زند
سال هاست که فاصله ها بیداد می کند
سال هاست که تظاهر میکنم خوبم ، تظاهر میکنم هستم

saz12
saz12
۱۳۹۳/۰۴/۳۰

مـی دونــستیـن مریـخــیا وقــــتی پــاشـون پــیچ می خــوره
زمـیـن نـمی خـورن
.
.
.
مریخ می خورن .....!
عمرا اگه میدونستید

Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۳/۰۴/۲۹

●●●●●●▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●ا

یه بار به یه دختره گفتم:
"میگیرم میزنمت هاااااا"
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
در کمال ناباوری گفت:
"تو منو بگیر،هرچقد دلت خواست بزن"

اغا بی شوهری خیلی فشار اورده ))))))

●●●●●●▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●ا

0Arta
0Arta
۱۳۹۳/۰۴/۲۹

گزارشگر بازی والیبال دو بر صفر جلو بودیم میگفت اگر ببازیم و حذف بشیم هم چیزی از ارزشهای ما کم نمیشه یعنی روحیه در حد موتور گازی

+5

Kaveh33
Kaveh33
۱۳۹۳/۰۴/۲۹

●●●●●●▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●ا

نامه سر گشاده به " شهرداری "
از شهردار محترم عاجزانه تقاضامندیم:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پشت در مستراح های عمومی یه دکمه لایک هم بذارن تا حداقل کامنت هایی رو که ملت مینویسن لایک کنیم بعضیاشون خیلی باحالن ))))))

●●●●●●▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●ا

saz12
saz12
۱۳۹۳/۰۴/۲۹

فامیل کیست؟
فامیل کسی است که فقط در مراسم ترحیم و عروسی یافت می شود
و بعد از بقل و ماچ و بوسه فراوان، با اظهار شگفتی زیاد، بهمون بگه:
وااااااای!!!!!!!!!! تو چقدر بزرگ شدی!!!

+5
13

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۳/۰۴/۲۹

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭘﺎﻧﺘﻮﻣﯿﻢ ﺍﺳﺖ ، ﺣﺮﻑ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﯼ ﺑﺎﺧﺘﯽ !
+5