دیوار کاربران


sadgirl
sadgirl
۱۳۹۴/۰۲/۱۵

سربازی
http://www.hamkhone.ir/member/74676/blog/view/201471/
خوشحال میشم ی سری بزنی

mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۴/۰۲/۰۷

خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل ، این سقوط ناگزیر
آسمان بی هدف ، بادهای بی طرف
ابرهای سر به راه ، بیدهای سر به زیر
ای نظاره ی شگفت ، ای نگاه ناگهان !
ای هماره در نظر ، ای هنوز بی نظیر !
آیه آیه ات صریح ، سوره سوره ات فصیح !
مثل خطی از هبوط ، مثل سطری از کویر
مثل شعر ناگهان ، مثل گریه بی امان
مثل لحظه های وحی ، اجتناب ناپذیر
ای مسافر غریب ، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم ، با تو در همین مسیر !
از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور ! دیدمت ولی چه دیر !
این تویی در آن طرف ، پشت میله ها رها
این منم در این طرف ، پشت میله ها اسیر
دست خسته ی مرا ، مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر ، خسته ام از این کویر !

MYRA_AMIR
MYRA_AMIR
۱۳۹۴/۰۲/۰۳




nataris21
nataris21
۱۳۹۴/۰۲/۰۳

یه شب خواب دیدم رفتم تایلند ، تا رسیدم ساحل پاتایا از حولم از خواب پریدم!
.
فردا شبش 4 تا قرص والیوم خوردم که بیدار نشم ولی متاسفانه اونشب خواب دیدم رفتم حج عمره!
لامصب هر کاری کردم بیدار نشدم!)))))))
اونایی که مطلب و گرفتند صلوات عنایت فرمایند!)

mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۴/۰۲/۰۲

بعد از تو حالم رو به ویرانی است، باور کن

هر لحظه‌ام یک مرگ پنهانی است، باور کن



دارم به پایان می‌رسم از این خود آزاری

اوضاع من بدجور بحرانی است، باور کن



می‌رفتی و من خیره بودم رو به یک تردید

ای کاش یک لحظه نگاه تو مرا می‌دید



می‌دید اگر شاید مرا انکار می‌کردی

این را که "دیگر نیستم" تکرار می‌کردی



شاید دوباره نیشخندی سهم من می‌شد

کاری که تو با قلب من هر بار می‌کردی



یک زندگی وصله به چشمان عجیبت بود

می‌رفتی و انگار دستت توی جیبت بود



بعد از تو من بودم، زمستان بود و سگ لرزه

من بودم و یک قلب از سرتابه پا هرزه



من بودم و دیوانه‌گی‌های بدون تو

در باتلاق زندگی‌های بدون تو



من بودم و زاییدن یک غصه تازه

شب زنده داری در اتاقی غرق خمیازه



من بودم و چشمی که هی هر روز تر می‌شد

با زوزه‌ی دردی که در من گرگ تر می‌شد



من، این من ِ بی‌خود، من ِ بی‌معنی ِ عاصی

با فکرهایی بعد تو یکریز، وسواسی



ماندم که هی سلاخ باشم خنده‌هایم را

هی گم کنم در خاطرات تو خدایم را



بعد از تو دنیا را به خود نا مهربان کردم

"با هر که می‌شد، هر چه می‌شد امتحان کردم"

mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۴/۰۲/۰۲

سرخوش الستم ، می نخورده مستم
کاسه رافکنـــدم ، شیشه را شکستم
چشم پُرخمــارت ، زوربــاده دارد
یک نگه مرابس ،می مده به دستم
ای همــه کس من! نیســتم پشیمان
گر به خـــاطرتو ، ازهمه گسستم
چون نسیم دلکش ، ازبرم گذشتی
من چوگردِ راهت،برزمین نشستم
ای به حق رسیده،رهنمائی ام کن
کزخداشدم دور،وزخودی نرستم
بعدِ آشنـــایی ، با تو راحتِ جان
سربه تو سپردم،دل به کس نبستم
درمیان چه بسیارفاصله ست مارا
تو بلند چون ابر،من چوخاک پستم
ای خـــداپــرستان!بگذرید از من
بنده ی خدایم ، گرچـه بت پرستم

mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۴/۰۲/۰۱

ای پرنده مهاجر ، سفرت سلامت اما
به کجامیری عزیزم قفسه تموم دنیا
روی شاخه های دوری چه خوشی داره صبوری
وقتی خورشیدی نباشه تا همیشه سوت و کوری
میگذره روزای عمرت توی جاده های خلوت
تا بخوای بر گردی خونه گم میشی تو باغ غربت
واسه ما فرقی نداره هر جا باشیم شب نشینیم
دلخوشیم به این که شاید سحرو یه روز ببینیم
آخرش یه روزی هجرت در خونتو میکوبه
تازه اون لحظه میفهمی همه آسمون غروبه
آخرش یه روزی هجرت در خونتو میکوبه
تازه اون لحظه میفهمی همه آسمون غروبه
میگذره روزای عمرت توی جاده های خلوت
تا بخوای بر گردی خونه گم میشی تو باغ غربت
واسه ما فرقی نداره هر جا باشیم شب نشینیم
دلخوشیم به این که شاید سحرو یه روز ببینیم
آخرش یه روزی هجرت در خونتو میکوبه
تازه اون لحظه میفهمی همه آسمون غروبه
آخرش یه روزی هجرت در خونتو میکوبه
تازه اون لحظه میفهمی همه آسمون غروبه

leder
leder
۱۳۹۴/۰۱/۳۱

http://www.hamkhone.ir/member/75109/blog/view/198617/

سلام و روز بخير

+5


mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۴/۰۱/۳۰

بیا که روز بروزد! بیا که شب بشبد!

بیا که عشق و جنون، طرزِ تازه می‌طلبد



بیا صدام گرفته، دلم گرفته، هوا_

گرفته، درد گرفته، نفس گرفته، بیا



بیا، بیا، نود و هشت درصدم بغض است

که نیستی و خیابان قدم قدم بغض است



شبیهِ مرثیه‌ام، هر چه رج زدم بغض است

محرمم، صفرم، رفت و آمدم بغض است



دو روز پیش تو را زُل زدم، نبودی که

و بعد گریه شدم، گریه، در سرودی که_



نتی نداشت، صدایی نداشت، اصلاً هیچ

که نیستی و نمانده‌ست ردی از من هیچ



تو گم شدی! همه‌ی خاطراتِ من شاهد

سطورِ درهمِ مرگ و حیاتِ من شاهد



تو گم شدی، که گمم کردی و گمم کردند

میانِ این همه تقویم‌های بی‌لبخند



سکوت کردی و من نا امید از کلمات

چراغ دست گرفتم، به جست و جوی صدات.

mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۴/۰۱/۳۰

کلید بود و هوای هزار........ بیم و امید

که مرد گیج و گمی پشت درب ِ خانه رسید

سکوت فلسفه می بافت، :

.......................................گیر خواهد داد _

_ شبیه قبل کلید و زمان نمی چرخید ...!

که ناگهان در خانه به روی او وا شد

تمام فلسفه چینی ِ مرد را بلعید ...........................

.

.

.

سلام بر تو::::.........................

....... رفق قدیمی ِ باران

هوای تازه ((ترنّم)) به خانه می بخشید

: ......... به انتظار تو بودم هزار سال نزار .......!

هزار سال پر از اشک و حالت ِ تردید

.

.

کشید روی دوچشمش ملافه ای از خاک

وَ روی شانه کنار ِ بنفشه ها خوابید .......!

پس از گذشت هزاران، هزار، سال هنوز

پرنده های مهاجر / شبیه قوی سپید ........

برای دیدن او کوچ می کنند انگار............

ولی بهار گذشته نمی شود تمدید .............!!