دیوار کاربران


saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۰۱/۰۵

چقدر صدای دویدنت از کوچه دور شده

می ترسم چشم بردارم و

تلافی تمام قایم باشک های گذشته را

سرم در آورده باشی

می ترسم این زمانه لعنتی

آنقدر بزرگت کرده باشد

که دیگر زیر چادر مادرت جا نشوی

می ترسم دور شده باشی

آنقدر که خودت را

پشت مردی غریبه پنهان کرده باشی

نه! چشم بر نمی دارم

می خواهم تمام ده، بیست، سی، چهل های عالم را

به توان دوستت دارم هایم برسانم

تا خودت را برایم پیدا کنی.

kavehahmadi
kavehahmadi
۱۳۹۴/۰۱/۰۵

+5

shadi1357
shadi1357
۱۳۹۴/۰۱/۰۴

به چشمانت بیاموز هر کسی ارزش دیدن ندارد , به چشمانت بیاموز
که به چشم به راه بودن عادت نکند , به چشمانت بیاموز که به درخیره نماند ,
به چشمانت بیاموز که برای هر کسی بیخواب نشود, به زبانت بیاموز که هر اسمی
ارزش جاری شدن ندارد, به زبانت بیاموز به هر کسی نگوید دوستت دارم , به
لبانت بیاموز هر لبی ارزش بوسیدن ندارد , به پاهایت بیاموز هر راهی ارزش
رفتن ندارد , به آن دو بیاموز که به رفتن عادت نکند.

mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۴/۰۱/۰۴

پاییز شد به حرمت مادر بهار ما
اصلا ًفدای فضه ی او روزگار ما

خرجيِّ عیدمان همه اش خرج روضه شد
نذر عزای فاطمه دار و ندار ما

مردم اگر به جامه ی نو فخر میکنند
پیراهن سیاه عزا افتخار ما

اعضای خانواده ی مان را می آوریم
باشد سیاه لشگر بزم اش تبار ما

امروز اگر ب مجلس صدیقه سر زنیم
سر میزند به خانه ی قبر و مزار ما

پیگیر کار روضه ی زهرا اگر شویم
پیش خدا پیش رَوَد کار و بار ما

اینجا برای سینه زدن جایمان کم است
محشر میان حجره ی زهرا قرار ما

وقتی برای مادرمان سینه میزنیم
فوراً گرفته میشود از دل غبار ما

ما داغ دیده ایم که فریاد میزنیم
خرده نگیر بر غم و داد و هوار ما

گریه کنید مادر ما بی گناه بود
ناله کنید مادر ما پا به ماه بود...

Asemon
Asemon
۱۳۹۴/۰۱/۰۴

حال خوش يعني چه؟
ازخودم پرسيدم!
ودلم پرشد ازآوازبهار...
زندگي مال من است
من خدارادارم
عشق راميفهمم
خوشي خاطره درحس من است!
حال خوب اين نفس رفته وبرآمده است
اين نگاهي كه درآئينه و آب
روشني هاي تراميبيند
وبه پايان شب ايمان دارد..
حال خوش يعني من،به كسي مينازم،
كه درآغوش ونوازش هايش ؛ جا براي همه هست!
من خدارادارم
ودلم روشن ازاميّدِ شكفتن هايي ست
كه به اندوه خزان ميتابد
حال خوب يعني تو!
زندگي، دوست،نگاه ،شعر
ويك پنجره ي باراني
كه خداميبارد
باورِاينكه دراين جاي شلوغ!
درهياهوي نفس گيرزمين!
دست من دست خداست:-)
حال خوش يعني اين!

mo0hsen
mo0hsen
۱۳۹۴/۰۱/۰۴

معلم چو آمد، به ناگه کلاس، چو شهری فرو خفته خاموش شد.
سخنهای ناگفته در مغزها، به لب نارسیده فراموش شد.
معلم زکار مداوم، مدام، غضبناک و فرسوده و خسته بود.
جوان بود ودر عنفوان شباب، جوانی از او رخت بربسته بود.
سکوت کلاس غم آلود را، صدای درشت معلم شکست:
بیا احمدک! درس دیروز را، بخوان تا ببینم که سعدی چه گفت.
ز جا احمدک جست و بند دلش، بدین بی خبر بانگ ناگه شکست .
چرا؟
احمدک درس ناخوانده بود، بجز آنچه دیروز، آنی شنفت.
عرق چون شتابان سرشک یتیم، خطوط خجالت به رویش نگاشت،
لباس پر از وصله و ژ نده اش، بروی تن لاغرش لرزه داشت!
زبانش به لکنت بیفتاد وگفت :
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو کز ....توکز ...
وای یادش نبود-جهان پیش چشمش سیه پوش شد.
نگاهی به سنگینی از روی شرم، به پایین بیافکند وخاموش شد.
چرا احمد کودن وبی شعور، نخواندی چنین درس آسان، بگو: مگر چیست فرق تو با دیگران ؟...
خدایا! چه می گوید آموزگار ؟!!
نمی داند آیا که در این میان، بود فرق ما بین دار و ندار.
چه گوید؟ بگوید حقایق بلند، به شرحی که از چشم خود بیم داشت:!
که آنها به دامان مادر خوش اند و من بی وجودش نهم سر به خاک،
کنم با پدر پینه دوزی وکار، ببین دست پر پینه ام شاهد است!
سخنهای اورا معلم برید - هنوزاو سخنهای بسیار داشت-
به من چه که مادر زکف داده ای!
به من چه که دستت پر از پینه است !
دود یک نفر پیش ناظم که او، بهمراه خود یک فلک آورد!
نماید پراز پینه پا های او ، به چوبی که بهر کتک آورد!
احمد آزرده و ریش شد چو او این سخن از معلم شنید.
ز چشمان او کور سویی جهید، بیاد آمد ش شعر سعدی چه گفت
...ببین یادم آمد کمی صبر کن - تحمل خد ارا تحمل دمی!
تو کز محنت دیگران بی غم نشاید که نامت نهند آدمی

↩ᄊªフ¡Ð☯
↩ᄊªフ¡Ð☯
۱۳۹۴/۰۱/۰۴

✔ مخاطب خاص(سوغاتی)

http://www.hamkhone.ir/member/6095/blog/view/193846--/

خاص

kavehahmadi
kavehahmadi
۱۳۹۴/۰۱/۰۴

+ 5

shadi1357
shadi1357
۱۳۹۴/۰۱/۰۳

shadi1357

ارسال شده در ۱۳۹۴/۰۱/۰۳

عید امسال پر از بوی گل یاس شده است
و پر از خاطره ی گندم و دستاس شده است
همه ی دشت گواهند که با بوی بهار
عطر یک خانه ی آتش زده احساس شده است...
چینش سفره ی امسال تفاوت دارد
سین هر سفره، سلامی ست که بر یاس شده است
روضه ی چادر خاکی همه جا پیچیده
سیب ها طعم خوش کوثر و اخلاص شده است...
ابر، در هیأت یک مستمِع مداحی ست
بس که می گرید و دل نازک و حساس شده است
جان گل های جهان پیشکش یاسی که
زخمی سیلی باد و ستم داس شده است...

kavehahmadi
kavehahmadi
۱۳۹۴/۰۱/۰۳

++5++