بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
...بیایید پل بسازیم...
- تعداد نظرات : 41
- ارسال شده در : ۱۳۹۵/۰۳/۲۵
- نمايش ها : 486
دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند.
یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند ؛اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.
یک روز صبح نجاری در خانه برادر بزرگتر را زد وگفت:« من چند روزی است که دنبال کار می گردم، آیا کاری دارید که برایتان انجام بدهم؟»
برادر بزرگ تر جواب داد: « بله، به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته وسط مزرعه را کند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتما این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل داشته انجام داده، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.»
نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار.
برادر بزرگتر به شهر رفت، هنگام غروب وقتی به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کار نبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.
در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکر کرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
کشاورز نزد نجار رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.
نجار گفت: "دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم!"
......
این داستان شرح حال بسیاری از ماست.
تاحالا بین چند نفر پل ساختیم؟
بین چند نفر حصار کشیدیم؟
چند دوستی و رفاقت رو با بدگویی خراب کردیم؟
چندتا ارتباط سالم عاشقانه رو بخاطر حسادت به جدایی کشوندیم؟
چرا بعضی از ما چشم دیدن شادی و خوشی دیگران رو نداریم؟
چرا؟
چرا؟
ما برای وصل کردن آمدیم...(استثناءً این مصرع مولانا رو حفظ بودم:d)
تکلیف افراد سخن چین و بدخواه که معلومه ولی این ماییم که نباید بهشون اجازه بدیم که در زندگی ما تصمیم گیرنده و تاثیرگذار باشن.
بقول شیخ سخن سعدی:
خطا کردی بقول دشمنان گوش
که عهد دوستان کردی فراموش...
لایک
بین خودمون بمونه ها ... کمی هم خرفته {7}
اِ ِِ ِِ ِِ....بلانسبت...بلانسبت...
نه بابا زیادم رو این خرمگسه حساب نکنین ... کم هوش و حواستر از این حرفاست
بین خودمون بمونه ها ... کمی هم خرفته
یدونه ای:-*
{59}
عزیزی
درست و به جا و به موقع
یدونه ای
آره،میدونم
اینو خودم مخصوصا اینجوری نوشتم ببین خرمگس میفهمه یا نه
کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچک شب هنگام وحشت
کمک کن با تن هم پل بسازیم
:)
تا خرمگس نیومده و ندیده کوچک رو درستش کن
:):):)
به به...این صدا با روان آدم بازی میکنه....
کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچک شب هنگام وحشت
کمک کن با تن هم پل بسازیم
:)
http://up.hamkhone.ir/6/9fbbe304d8acae99dcff31c577e89e58.mp3
کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچک شب هنگام وحشت
کمک کن با تن هم پل بسازیم
:)
این یکی خیلی ربط داشت
{h}{h}{h}{h}{h}
تشکر
خوب بود .:)
خواهش میکنم.
دو بهم زن تکلیفش مشخصه و قابله تشخیص ب آسانی
امان از کسی ک میشنوه و براحتی باور میکنه و ملاکه عمل قرار میده
این از دو بهم زن خیلی کارش زشت تره :)
{h3}
تا حدودی موافقم.
آخر بلاگم نوشتم که اجازه ندیم...
دو بهم زن تکلیفش مشخصه و قابله تشخیص ب آسانی
امان از کسی ک میشنوه و براحتی باور میکنه و ملاکه عمل قرار میده
این از دو بهم زن خیلی کارش زشت تره :)
{h3}
موافق نیستم... به قول سعدی بزرگ:
میان دو تن جنگ چون آتش است
سخن چین بدبخت هیزم کش است
برای خواب معصومانه عشق
کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچک شب هنگام وحشت
کمک کن با تن هم پل بسازیم
مرسی باشی ...
تشکر
خوب بود .
باید بسازم...
امان از دو به هم زن ...
ممنون صبا جان :-*
امان از دو بهم خور
دو بهم زن تکلیفش مشخصه و قابله تشخیص ب آسانی
امان از کسی ک میشنوه و براحتی باور میکنه و ملاکه عمل قرار میده
این از دو بهم زن خیلی کارش زشت تره
انگار برای منم درست شد
آره.مشکلی نداره.
صبا جون سایت برا شما خوب لود میشه؟؟
باید بسازم...
امان از دو به هم زن ...
ممنون صبا جان :-*
امااان...
امان از گرگ زیر پوست میش...
امان از دشمن دوستنما!....
عزیزی ماریا جان.
ممنون از شما
"دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم!
باید بسازم...
امان از دو به هم زن ...
ممنون صبا جان
انتخابی عالی ممنون
چرا ربط داشت.
مرسی
دل شکستن هنر نمیباشد
:)
فکر کنم خیلی ربطی نداشت
تا توانی دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمیباشد
{57}
ممنون فرشته جان.
خیلی...
زیبا بود. تشکر
{H}
خواهش می کنم.تشکر.
عالی . .
مرسی که خوندی:)
باشه حتما(p2)
نامرد
صفحات
1 2