بلاگ كاربران


  • مامان

  • ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺎﺩﺭ !ﮔﻔﺖ : ﺟﺎﻧﻢ !ﮔﻔﺘﻢ : ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻡ !ﮔﻔﺖ : ﺑﺠﺎﻧﻢ !ﮔﻔﺘﻢ: ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ !... ...ﮔﻔﺖ: ﭘﺮﻳﺸﺎﻧﻢ!ﮔﻔﺘﻢ: ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ !ﮔﻔﺖ : ﺑﺨﻮﺭ ﺍﺯ ﺳﻬﻢ ﻧﺎﻧﻢ !ﮔﻔﺘﻢ: ﻛﺠﺎ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ !ﮔﻔﺖ : ﺭﻭﻯ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ !...ﮔﻔﺘﻢ: ﭘﺎﺭﭺ ﺁﺏ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺭﻭ ﻓﺮﺵ !ﮔﻔﺖ : ﺍﻯ ﺧﺪﺍ ﺫﻟﻴﻠﺖ ﻛﻨﻪ،ﺑﻤﻴﺮﻯ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺸﻢ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺖ…
  • wow....

  •   زن: خبر خوب! من حامله هستم، تو بالاخره پدر شدیمرد: چمدانت را ببند، همین حالا و برای همیشه از اینجا برو..!زن: چرا ؟!مرد: من دو سال قبل بدون این که به کسی بگویم،عمل وازکتومی انجام دادم.!... زن (با گریه و جیغ): اگر به من توجه میكردی،این اتفاق هرگز رخ نمیداد، من تمام این مدت با پسرخاله‌اممیخوابیدم چون تو همیشه منشی‌های شرکت را بیش‌تراز همسرت دوست داشتی، بزرگ‌ترین دروغت هم ای…
  • ...باز هم به یادت مینویسم

  •   همه چیز را یاد گرفته ام !یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنمتو نگرانم نشو !!... همه چیز را یاد گرفته ام !یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !یاد گرفته ام ….نفس بکشم بدون تو……و به یاد تو !یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن…و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !تو نگرانم نش…
  • ...دل نوشته یک عاشق دیوانه

  • رسما با تذکر هایی که داده شد چیزی نمیشه نوشت....اما باز شانسم رو امتحان می کنم.. :  کاش مي دانستي من سکوتم حرف است حرف هايم حرف است خنده هايم خنده هايم حرف است کاش مي دانستي ... مي توانم همه را پيش تو تفسير کنم کاش مي دانستي کاش مي فهميدي کاش و صد کاش نمي ترسيدي که مبادا دل من پيش دلت گير کند يا نگاهم تلي از عشق به دستان تو زنجير کند من کمي زودتر از خيلي دير مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد…