بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    دختر بازی

  • تعداد نظرات : 3
  • ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۳/۰۶
  • نمايش ها : 308

دختری از کوچه باغی میگذشت


یک پسر در راه ناگه سبز گشت


در پی اش افتاد و گفتا او سلام


بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام


دختر اما ناگهان و بی درنگ


سوی او برگشت مانند پلنگ


گفت با او بچه پروی خفن


می دهی زحمت به بانویی چو من؟


من که نامم هست آزیتای صدر


من که زیبایم مثال ماه بدر


من که در نبش خیابان بهار


میکنم در شرکت رایانه کار


دختری چون من که خیلی خانمه


بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه


دختری که خانه اش در شهرک است


کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت


در چه مورد با تو گردد هم کلام


با تو من حرفی ندارم والسلام!!!

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


zeynab100
ارسال پاسخ

ههههههههههه
خیلی قشنگ بود

mmiillaadd
ارسال پاسخ

مرسی قشنگ بود

asal100
ارسال پاسخ