بلاگ كاربران


  • دختر بازی

  • دختری از کوچه باغی میگذشت یک پسر در راه ناگه سبز گشت در پی اش افتاد و گفتا او سلام بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام دختر اما ناگهان و بی درنگ سوی او برگشت مانند پلنگ گفت با او بچه پروی خفن می دهی زحمت به بانویی چو من؟ من که نامم هست آزیتای صدر من که زیبایم مثال ماه بدر من که در نبش خیابان بهار میکنم در شرکت رایانه کار دختری چون من که خی…
  • خواستگاری

  • مادر داماد : ببخشین ، کبریت دارین؟ خانواده عروس : کبریت ؟! کبریت برای چی!؟ مادر داماد : والا پسرم می خواست سیگار بکشه... خانواده عروس : پس داماد سیگاریه....!؟ مادر داماد : سیگاری که نه.. والا مشروب خورده ، بعد از مشروب سیگار می چسبه... خانواده عروس : پس الکلی هم هست..!؟ مادر داماد : الکلی که نه... والا قمار بازی کرده و باخته ! ما هم مشروب دادیم بهش که یادش بره خانواده عروس : پس قمارم بازی می …