اگــــــرمـیـخـواهــــــی بــــــه مــــــن تـکـیــــــه کـنــــــی ,

تـکـیــــــه کــــــن ...

فـقـــــط بــــــدان کــــــه مــــــن ,

دیــــــواری تــــــرک خــــــورده ام ...!!

تـحـمـــــل تـکـیـــــه دارم امــــــا ضــربـــــه را نـــــــه ...

خیلی سخته ببینی عشقت

تو بغل یکی دیگه نفس نفس میزنه

ولی نتونی بری جلو

گاهی نیاز است دکتر به جای یک مشت قرص،

برایت فریاد تجویز کند ...

خاصیت دنیاست

که در اوج داشتن و خوشبختی

دلهره ی « از دست دادن » پر رنگ تر است ...

پــــــایــــــیــــــــز اســــت

فصـــــــــــــــــــــــل بــــاران ،

راسـتـــی پــایـــیـــز ؟!

مـــن بـــــــارانــی تَــرم یـــــا تـــــــــو ؟!

تــــــــو یــــک فــــصــــــــــل مــــــی بـــــــــــــــــاری !

مـــــن امــــــــــا ،

چـــــــــــهـــــــار فــــــصــــــــــــــــل . !

میـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــبارم....

آدم یـــک جــایــی دســـت بــه خـــودکـشــی مــیــزنــد؛

نــه اینــکــه تــیــغ بـــردارد و رگـــش را بــزنــد، نـــه!

قــیــد احــساســش را مــیـزنــد …

یه آدمایی هستن می‌خندن ! زیاد هم می‌خندند ! اما . . .
عاشقانه ها ، غم‌هاشون ، مشکلاتشون
این‌ ها چیزهایی ست که می‌ ریزه توی دلش و دَرَش رو هم دو قفله می‌ کنه !

کسی رو هم راه نمیده اون تو !
نمیزاره بفهمید که اون تو چه خبره !
و شما هیچ وقت درکش نمی‌کنید ، چون بلد نیست منت بزاره . . .

یه آدمایی هستن می‌خندن ! زیاد هم می‌خندند ! اما . . .
عاشقانه ها ، غم‌هاشون ، مشکلاتشون
این‌ ها چیزهایی ست که می‌ ریزه توی دلش و دَرَش رو هم دو قفله می‌ کنه !

کسی رو هم راه نمیده اون تو !
نمیزاره بفهمید که اون تو چه خبره !
و شما هیچ وقت درکش نمی‌کنید ، چون بلد نیست منت بزاره . . .

قشنگ ترین روزای من روزای با تو بودنه
پناه آخره دلم این قلب واسه تو میزنه
تواز کدوم ستاره ای که اسمتو رمزه شبه

اگه یه روز گمت کنم تمومه شهر معذبه
قشنگ شهر زشته به گریه مبتلام نکن
مرگو به فاصله بده به فاصله سلام نکن
کنار من بمون نرو دلم به بودنت خوشه
غم نبودنه چشات چشمای من رو میکشه
مرگو به فاصله بده روشنی شبای تار
فاصله از دلم نگیر من تو بیراهه نزار
قشنگ شهره زشته من قشنگترین بهارمی
خودت بیا به من بگو تا آخرش کنارمی
قشنگ شهر زشته من به گریه …

آمدم امشب به میخانه تمنایت کنم

می نمیخواهم بیا ساقی تماشایت کنم

بی قرارم ساقی از میخانه بیرونم مکن

کرده ام می را بهانه تا تماشایت کنم . . .

لره داشته شلوارشو تو رودخونه میشسته یه دفعه آب شلوارشو میبره
میگه حیف اون همه گوز که من تو اون شلوار دادم