دیوار کاربران


saharjojobala
saharjojobala
۱۳۹۲/۰۷/۲۵

دلت با منه



ازم دوری اما دلت با منه

ازت دورم اما دلم روشنه



تو چشمای تو عکس چشمامه و

تو چشمای من عکس چشمای تو



تو این لحظه هایی که دورم ازت

همه خاطره هامونو خط به خط



دوباره تو ذهنم نگاه میبکنم

دارم اسمتو هی صدا میکنم



کی گفته از عشق تو دست میکشم

دارم با خیالت نفس میکشم



چه حس عجیبی چه آرامشی

تو هم باخیالم نفس میکشی



میدونم تو هم مثل من دلخوری

تو هم مثل من بغضتو میخوری



نگاهت پر از حف و درد دله

ولی خب تموم میشه این فاصله



دوباره مثه اون روزای قدیم

که باهم تو بارون قدم میزدیم

از احساس هم دیگه حض میکنیم

زمین و زمانو عوض میکنیم



کی گفته از عشق تو دست میکشم

دارم با خیالت نفس میکشم



چه حس عجیبی چه آرامشی

تو هم باخیالم نفس میکشی…

saharjojobala
saharjojobala
۱۳۹۲/۰۷/۲۵

حرف سرخی است رفتن



که با ماندن سبز



با بوسه آبی



و با تــــــو رنگین کمان می شود ....



حرف سرخی است رفتن



حرفش را نزن ...

saharjojobala
saharjojobala
۱۳۹۲/۰۷/۲۵

خدایا...!

اندكی نفهمی عطا كن،كه راحت زندگی كنیم!

مردیم از بس فهمیدیم و به روی خودمون نیاوردیم...!

saharjojobala
saharjojobala
۱۳۹۲/۰۷/۲۵

بچه که بودم

از جریمه های نانوشته که بگذریم

سلمانی و ساعت و سیب

سکه و سلام و سکوت

و سبزی صدای بهار

هفت سین سفره ی من بود

بچه که بودم

دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت

که آخر هیچ قصه ای به خانه نمی رسید

بچه که بودم

تنها ترس ساده ام این بود

که سه شنبه شب آخر سال

باران بیاید

بچه که بودم

آسمان آرزو آبی

و کوچه ی کوتاهمان

پر از عبور چتر و چلچراغ و چلچله بود

saharjojobala
saharjojobala
۱۳۹۲/۰۷/۲۵

می دانی؟

یک وقت هایی باید

رویِ یک تکه کاغذ بنویسی

تعطیل است

و بچسبانی پشتِ شیشه‌یِ افکارت

... ... باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال سوت بزنی

در دلت بخندی به تمام افکاری که

پشت شیشه‌یِ ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویی:

بگذار منتظر بمانند.

saharjojobala
saharjojobala
۱۳۹۲/۰۷/۲۵

دنبال وجهی می گردم
که تمثیل تو باشد
زلالی چشم هات
بی پایانی آسمان
مهربانی دست هات
...
نوازش گندمزار
و همین چیزهای بی پایان.
نمی دانستم دلتنگیت
قلبم را مچاله می کند
نمی دانستم وگرنه
از راه دیگری
جلو راهت سبز می شدم
تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری
تا دوباره
در شمایلی دیگر
عاشقت شوم.
گفته بودم دوستت دارم؟

saharjojobala
saharjojobala
۱۳۹۲/۰۷/۲۵

بیهوده انتظار تو را دارم

دانم دگر تو بازنخواهی گشت
هر چند

اینجا بهشت شاد خدایان است

بی تو برای من

این سرزمین غم زده زندان است

saharjojobala
saharjojobala
۱۳۹۲/۰۷/۲۵

بعد از اين بگذار قلب بي‌قراري بشكند
گل نمي‌رويد، چه غم گر شاخساري بشكند

بايد اين آيينه را برق نگاهي مي‌شكست
پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند

گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينه‌ام
صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند

شانه‌هايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تخته‌سنگي زير پاي آبشاري بشكند

كاروان غنچه‌هاي سرخ، روزي مي‌رسد
قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند

saharjojobala
saharjojobala
۱۳۹۲/۰۷/۲۵

هی فلانی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا که دلت میخواهد برو…
فقط آرزو میکنم
وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری…
و اما من…
بر نمیگردم که هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!

saharjojobala
saharjojobala
۱۳۹۲/۰۷/۲۵

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد

پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …