دیوار کاربران


kamran1377
kamran1377
۱۳۹۸/۰۲/۰۱

اهل گفتن کلمات عجیب و غریب نیستم اما در یک کلمه میتونم بگم عاشقتم و بس....

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۸/۰۱/۲۸

بی روی تو خورشید جهان‌سوز مباد

هم بی‌تو چراغ عالم افروز مباد


با وصل تو کس چو من بد آموز مباد

روزی که ترا نبینم آن روز مباد

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۸/۰۱/۲۸

برای قلبم
چه طرحی بریزم
تا عاشقت نباشد؟
لبانم را
چه بیاموزم
که تو را نبوسد
و طاقتم را
که دندان بر جگر بگذارد؟
به شعرم چه بگویم
که منتظرم باشد
تا بعد؟
و حال آنکه
روزی که تو را نبینم
بی نهایت است.

banu
banu
۱۳۹۸/۰۱/۲۷

هرچی زمین بچرخه ،خیلیا سر جای اولشونن

banu
banu
۱۳۹۸/۰۱/۲۷

ازین همه بلاک کردن ،خسته شدم

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۸/۰۱/۱۸

در هوای چشمانت
قنوت عشق بستم

به بلندای خیال.
دریا دریا فاصله

ورق ورق دلتنگی.
شهاب باران بلا

تو را از ذهن تب دارم
نخواهد گرفت

ای همه خوبی…!!!

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۸/۰۱/۱۸

عشق . . یڪ چیزِ قشنگیست . . خرابش نڪنیم
معنے اش رنگ و ریا نیست . . خرابش نڪنیم

هرڪسے صاحب زر گشت . . ڪہ او قارون نیست
هر ڪسے رفت بہ میخانہ . . خرابش نڪنیم

هرڪسے خواند مناجات . . ڪہ او مؤمن نیست
هرڪسے ترڪِ نمازِ شب و حج ڪرد . .خرابش نڪنیم

هرڪسے ریش تراشید و ڪراوات بزد . . غربے نیست
هرڪسے دور شد از مسجدو محراب . . خرابش نڪنیم

عشق یعنے . . همہ جا با همہ ڪس . . . انسان باش
عشق مفهوم عجیبیست . . . خرابش نڪنیم..

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۸/۰۱/۱۸

عشق . . یڪ چیزِ قشنگیست . . خرابش نڪنیم
معنے اش رنگ و ریا نیست . . خرابش نڪنیم

هرڪسے صاحب زر گشت . . ڪہ او قارون نیست
هر ڪسے رفت بہ میخانہ . . خرابش نڪنیم

هرڪسے خواند مناجات . . ڪہ او مؤمن نیست
هرڪسے ترڪِ نمازِ شب و حج ڪرد . .خرابش نڪنیم

هرڪسے ریش تراشید و ڪراوات بزد . . غربے نیست
هرڪسے دور شد از مسجدو محراب . . خرابش نڪنیم

عشق یعنے . . همہ جا با همہ ڪس . . . انسان باش
عشق مفهوم عجیبیست . . . خرابش نڪنیم..

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۸/۰۱/۱۸

در کوره راه زندگی ، آغاز را گُم کرده ام
در های و هوی این زمان ، آواز را گُم کرده ام

مرداب سان شد زندگی ، پوسیدگی ، پوسیدگی
از بس که ماندم در قفس ، پرواز را گُم کرده ام

در این جهان یک همنفس ، پیدا نشد جز خار و خس
درسینه دارم رازها ، همراز را گُم کرده ام

ناساز شد هر ساز من ، بیگانه شد دمساز من
سوزم کجا ، سازم کجا ، دمساز را گُم کرده ام

سنگ صبوری داشتم ، با او سرودی داشتم
آن نغمه ساز زندگی پرداز را گُم کرده ام

در دل هزاران گفتنی ، دارم ز بیداد زمان
از بی زبانی قدرت ابراز را گُم کرده ام

نازم بکش ، نازم بکش ، کز زندگانی خسته ام
در عمر بی فرجام خود ، اعجاز را گُم کرده ام

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۸/۰۱/۱۸

گریه کن عیبی ندارد ،
دل سبکتر میشود

در گلو بغضت بماند ،
چشمِ دل تر میشود

زندگی بالا و پایین دارد اما..
چاره چیست..!

گر بخواهی گر نخواهی
زندگی سر