توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
انشا پسرک
- معلم پسرک را صدا زدتا انشایش را با موضوع « علم بهتر است یاثروت » را بخواند ...پسرک با صدای لرزان گفت ننوشته ام !معلم با خط کش چوبی پسرک را تنبیه کردو او را پایین کلاس پا در هوا نگه داشتپسرک در حالی که دستهای قرمزو باد کرده اش را به هم می مالیدزیر لب گفت: آری ثروت بهتر است چون اگر داشتم دفتری میخریدمو انشایم را می نوشتم ...…
دنیـآے مـטּ . . .
- دنیـآیـتـآن مـآل ٍ خودتـآטּ ! . . . دنیـآے مـטּ . . . در آغـوش او خلآصــہ مے شـود و بَـس . . .
پیش نماز
- جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت : بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟ همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم. جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا…
man..............................................
- من مورچه ای را مسخره میکردم که عاشق یک تفاله چای بود خودم را فراموش کردم که زمانی عاشق آشغالی بودم که فکر میکردم آدمه
زندگی از نگاه من
- کاش گاهی با کفشهای من زندگی را قدم میزدی تا مرا بهتر بفهمی تا بدانی جاده زیر پای من با آنچه تو ره میسپاری متفاوت است کاش میدانستی پنجره های من و تو رو به یک مکان باز نمیشوند.... آسمانهامان هم رنگ متفاوت دارند کاش دنیای مرا با چشمهای من میدیدی ...…
خوب یا بد
- نمیدانم خوب است یا بد اینکه خواستم ...تلاش کردم اما نرسیدم! نمیدانم خوب است یا بد اینکه از ابتدا با خدا درد و دلها کردم و گفتم اگر خوب است بشود وگرنه نشود...حال آنکه از ته دل دوست داشتم بشود!اما نشد..... روز به روز تغییر کرد و گشت و گشت و گشت تا گفتند:اصلا نمیشود به دلم گفتم حکمت بود ولی در گوشه ای از ذهنم و دلم شاید هم تکه های بزرگی از روحم یک جای خالی بزرگ گذاشت! اینروزها دارم تلاش میکنم جای خال…
احتیاط
- این روز ها از کنار من که میگذری احتیاط کن هزاران کارگر در من مشغول کارند روحیه ام در دست تعویض است!