متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۸/۰۵

از تولستوی پرسیدند بدترین جمله ی دنیا چیست گفت اینکه
هر موقع از کسی می پرسی چرا اینکار را انجام داده ای میگوید همه اینکار را انجام می دهند

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۰۸/۰۴

در آنسوی دنیا زاده شده بودی

دور بودی

مثل تمام آرزوها

و ریل ها

در مه زنگ زده بودند

هیچ قطاری حاضر نبود

مرا به تو برساند

من به تو نرسیدم

من به حرفی تازه در عشق نرسیدم

و در ادامه خواب های من

هرگز خورشیدی طلوع نکرد ...

dada1animal
dada1animal
۱۳۹۴/۰۸/۰۲

برای دلم گاهی پدر میشوم !

خشمگین میگویم :

بس کن ؛ تو دیگر بزرگ شدی !
.
..............dada.................

alik
alik
۱۳۹۴/۰۸/۰۱

برای خورشید
شعری
خواندم
رفت پشت ابر
گریست...

grandfader44
grandfader44
۱۳۹۴/۰۷/۳۰

+5
=
192

amirreza99
amirreza99
۱۳۹۴/۰۷/۲۹

ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ !!...
ﮔﺎﻫـــــﯽ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ !!..
ﮔﺎﻫــــــــﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ !!...
ﮔﺎﻫــــــــــﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﺍﻡ !!...
ﮔﺎﻫـــــــــــﯽ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ !!...
ﮔﺎﻫـــــــــــــﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ !!...
ﮔﺎﻫـــــــــــــــﯽ ﺩﺭ ﺗﻨـــــــﻬﺎﯾﯽ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ !!.
ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻝ ﺯﻣﺎﻧﺶ ﺭﺳــــــﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﮕــــــــﻮﯾﻢ :
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻤــــــــﺎﻡ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺩﺭﺱ " ﺁﻣﻮﺧــــــــﺘﻪ ﺍﻡ !."
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺧﻮﺷﺤـــــﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ !!
ﺷﺎﯾﺪﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ !!
ﺍﻣﺎ ﺻﺎﺩﻗﻢ .
ﻣـــــــــــــﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ !!
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯾم کافیست

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۰۷/۲۹

سنتورها، عودها، ویلن ها، عودها

در دلشان ساز می زنند

تا به محض رسیدنت

خود به صدا درآیند.

ای بهار

سرمنشأ بی پایانت کجاست

تا نوشان نوشان بیایم

و در منزلت آرام گیرم

پل هایت کجاست

تا از تلاتم این برف بگذرم.

جاده ها

به نیت دیدنت

راهی شهرها می شوند

نمی یابندت، دور می شوند.

کندویت کجاست

تا زنبورانم

از شکوفه گیلاست پر کنند.

سوزن بارانت کجاست

تا زخم زمستام را بدوزم.

من به بوی تو برخاستم

و از حرارت بیداری دارم کور می شوم.

شادی هایت را

بر صورت من بریز فروردین من!

و اضافه هایش را

پست کن برای کسی که بهاری ندارد.

AZAD
AZAD
۱۳۹۴/۰۷/۲۵

عالم همه قطره و درياست حسين ،
خوبان همه بنده و مولاست حسين ،
ترسم كه شفاعت كند از قاتل خويش ،
از بس كه كَرَم دارد و آقاست حسين

salar_ag
salar_ag
۱۳۹۴/۰۶/۳۱

ز بس بی تاب آن زلف پریشانم، نمی دانم
حبابم، موج سرگردان طوفانم؟ نمی دانم

حقیقت بود یا دور و تسلسل حلقه ی زلفت؟
هزار و یک شب این افسانه می خوانم، نمی دانم
...
سراسر صرف شد عمرم همه محو نگاه تو
ولی از نحوه ی چشمت چه می دانم؟ نمی دانم

چو اشکی سرزده یک لحظه از چشم تو افتادم
چرا در خانه ی خود عین مهمانم؟ نمی دانم

ستاره می شمارم سال های انتظارم را :
هزار و سیصد و چندین و چندانم؟ نمی دانم

نمی دانم بگو عشق تو از جانم چه می خواهد؟
چه می خواهد بگو عشق تو از جانم؟ نمی دانم

نمی دانم به غیر از این نمی دانم، چه می دانم؟
نمی دانم، نمی دانم ، نمی دانم ، نمی دانم!!

๓คh๓໐໐໓
๓คh๓໐໐໓
۱۳۹۴/۰۶/۳۱

به جنگل پیر گفتم چه خبر؟؟
..
..
جنگل در جواب گفت:
دسته تبر
عنتر خر
.
.
خوب اصولا جنگل ها بخاطر بی آبی عصصبانی ان...