دیوار کاربران


AZAD
AZAD
۱۳۹۳/۰۸/۰۸

ده مرد و یک زن به طنابی آویزان بودند. طناب تحمل وزن یازده نفر را نداشت.

باید یکنفر طناب را رها می کرد وگرنه همه سقوط می کردند.

زن گفت من در تمام عمر همیشه عادت داشتم که داوطلبانه خودم را وقف فرزندان و همسرم کنم و در مقابل چیزی مطالبه نکنم.

من طناب را رها می کنم چون به فداکاری عادت دارم. در این لحظه مردان سخت به هیجان آمدند و شروع به کف زدن کردند

Alireza92
Alireza92
۱۳۹۳/۰۸/۰۸

+5

gomnam
gomnam
۱۳۹۳/۰۸/۰۸

باید مغرور بود!

دور از دسترس...

باید مبهم بود و سرسنگین!

خاکی که باشی آسفالتت میکنند

و از رویت رد میشوند...

marya1370
marya1370
۱۳۹۳/۰۸/۰۸

تشکر

marya1370
marya1370
۱۳۹۳/۰۸/۰۸


+5

maryam1352
maryam1352
۱۳۹۳/۰۸/۰۸

مے گوينـد قِسمتـــ نيستـــ حِکمَتـــ استـــ !!

خدايـا . . .
.
مـَن معنیِ قِسمتـ و حِکمَتـــ را نمے دانمــ
.
امـآ تـو معنےِ طاقَتــــ را مے دانـی . . .

مـگــه نــه ؟؟؟

marya1370
marya1370
۱۳۹۳/۰۸/۰۸


0Arta
0Arta
۱۳۹۳/۰۸/۰۷

جایزه احمقانه‌ترین چسناله عاشقانه هم میرسه به جمله "عمرا اگه مثل من پیدا كنه".. مگه مرض داره ولت كنه كه بره دوباره مثل تو پیدا كنه؟ )

+5

shahryar_2012
shahryar_2012
۱۳۹۳/۰۸/۰۷

بهتر است دهان خود را ببندید و ابله به نظر برسید ،

تا اینکه آنرا باز کنید و همه تردید ها را از میان بردارید . . .

+5

мя_κıпɢ
мя_κıпɢ
۱۳۹۳/۰۸/۰۷

+5