دیوار کاربران


raha1374
raha1374
۱۴۰۲/۰۴/۱۶

یا امیرالمؤمنین اینک به عالم رهبری کن

بر سران کلّ خلقت سر برآر و سروری کن

تو ولّی داور استی داوری کن داوری کن

آفتاب ملک جان ها! با فروغت دلبری کن

از غدیر خم بتاب و تا ابد روشنگری کن

آفتاب و ماه نَه هفت آسمان را مشتری کن

❤️

خزان
خزان
۱۴۰۲/۰۴/۱۵

سلام
اومدم رفتم سراغ کاری یادم رفت اینجام

raha1374
raha1374
۱۴۰۲/۰۴/۱۵

همین چند ساعت پیش خواب قشنگی دیدم...
اما تا اومدم به قشنگ بودنش دل ببندم، «خواب بودنش» بیدارم کرد!

بیدار بمون نیلوفر! که بیداری می‌ارزه به هزار تا خوابِ قشنگ...

raha1374
raha1374
۱۴۰۲/۰۴/۱۵

شک ندارم؛
یه روز مغز من هم، واقعیت هارو «باور» می‌کنه
و «هنوز» ها جاشون رو به «شدن» می‌دن

یه روزی که شاید دور و شاید دیر،
اما حتمی و قطعی!

خزان
خزان
۱۴۰۲/۰۴/۱۴

رفتن
بد نیستم

آرش
آرش
۱۴۰۲/۰۴/۱۴


raha1374
raha1374
۱۴۰۲/۰۴/۱۴

چراغ اتاق خاموشِ
و تنها نورِ موجود، نور صفحه نمایش گوشیمِ

پروانه بال بال میز‌نه
می‌چرخه
و آخرش می‌شینه رو صفحه

کاری به کارش ندارم
تا اینکه
میاد رو متن ها راه می‌ره
نمی‌تونم بنویسم و بخونم و کلاه‌مون می‌ره تو هم!
گوشی رو تکون می‌دم

می‌ره یه دوری می‌زنه و برمی‌گرده
با هر سختی باز هم ول‌کن نیست
تشنه نورِ؛ خیلی زیاد...
به گمونم رفته دورهاش‌رو زده و فهمیده
جز «نور» دنبال هیچ چیز دیگه ای نباید بود

خزان
خزان
۱۴۰۲/۰۴/۱۲

پس امیدوارم تا هستم بیاید ببینم چیا میخواید بگید

raha1374
raha1374
۱۴۰۲/۰۴/۱۲

گویند: «آب نطلبیده مراد است»

من نیز، در این برهه از زمان، دست از تقلا و طلب برداشته‌ام
و این حال آرام و گوارا، پس از آن‌همه ناآرامی، همان مرادِ دل است!

آری!
من مراد دلم را یافته ام:
«آرامشی که دست سازه ی تجربه و ناآرامی‌ست»
و مانند چینیِ بند زده‌ با طلا، بی‌نهایت می‌ارزد

تا هستم، این راه پایانی نخواهد داشت
من؛
باز هم طلب خواهم کرد
خواهم رسید
خواهم ایستاد
خواهم شکست
بند خواهم زد
آرام خواهم گرفت
و راهی خواهم شد

که «زندگی» چیزی جز این «تکرارِ سازنده» نیست...

خزان
خزان
۱۴۰۲/۰۴/۱۱

چون مهمون داشتم تایم خاصی نمی اومدم ک بخوام خبر بدم
ولی الان هستم