توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
داستان قورباغه و مهندس
- تعداد نظرات : 2
- ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۶/۲۸
- نمايش ها : 624
داستان قورباغه و مهندس &nb sp;
روزی یک مهندس در حال عبور از جاده ای بود که یک قورباغه او را صدا کرد و گفت: اگر مرا ببوسی، من به پرنسس زیبایی تبدیل خواهم شد! او خم شد، قورباغه را بلند کرد و در جیبش گذاشت.
قورباغه دوباره صدا کرد و گفت: اگر مرا ببوسی و به پرنسس زیبایی تبدیل کنی، برای یک هفته پیش تو خواهم ماند! مهندس، قورباغه را از جیبش در آورد، لبخندی به او زد و دوباره او را در جیبش گذاشت.
قورباغه این بار گریه کرد و گفت: اگر مرا ببوسی و به پرنسس زیبایی تبدیل کنی، برای یک هفته پیش تو خواهم ماند! این بار نیز مهندس، قورباغه را از جیبش در آورد، لبخندی به او زد و دوباره او را در جیبش گذاشت.
سرانجام قورباغه پرسید: موضوع چیست؟ من به تو گفتم من یک پرنسس زیبا هستم، که با تو برای یک هفته خواهم ماند. چرا مرا نمی بوسی؟ مهندس گفت: ببین! من یک مهندسم! داشتن دوست دختر برای من جذابیتی ندارد! اما یک قورباغه سخنگو واقعاً برایم جالب است!
نظرات دیوار ها
هه هه هه
چه بی مزه
LIKE