دیوار کاربران


maziar741
maziar741
۱۳۹۳/۰۲/۲۱

عشق گوش دادن نیست بلکه درک کردن است عشق فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست بلکه صبر کردن و ادامه دادن است.

parham36
parham36
۱۳۹۳/۰۲/۲۱

دوستان خوبم لطفا از اين بلاگ ديدن كنيد و نظر بديد

http://www.hamkhone.ir/member/39082/blog/view/114796--/

Ali1374
Ali1374
۱۳۹۳/۰۲/۲۱

زن اگــــــــر زن باشد حـــــیا دارد
.
.
مرد اگـــــــر مرد باشد وفــــا دارد
.
.
و آدمـــیت بــــها دارد

EMPRATOOR
EMPRATOOR
۱۳۹۳/۰۲/۲۱

وقتی میگن به آدم دنیا فقط دو روزه
آدم دلش میسوزه
ای خدا ای خدا ای خدا ای
آدم که به گذشته یه لحظه چشم میدوزه
بیشتر دلش میسوزه
ای خدا ای خدا ای خدا ای خدا ای
دنیا وفا نداره چشمش حیا نداره
هیچ کس وفا نداره
ای خدا ای خدا ای خدا ای
دلی میخواد از آهن هر کی میخواد مثل من
اون وقت دووم میاره
ای خدا ای خدا ای خدا ای خدا ای
تا که آدم جوونه کبکش خروس میخونه
دنیا باش مهربونه
ای خدا ای خدا ای خدا ای
اما به وقت پیری بی یار و بی نشونه
آدم تنها میمونه
ای خدا ای خدا ای خدا ای خدا ای

mohamadbak75
mohamadbak75
۱۳۹۳/۰۲/۲۱

بابا : بده موبایلتو ببینم !
دختر : بابا یه لحظه وایسا رمزشو بزنم !
Delete SMS
Delete Video
Delete picture
Delete music
Delete private
Delete number
دختر : بیا بابا من چیزی ندارم که ازتون مخفی کنم !
بابا : نه میدونم دخترم ، فقط میخواستم ساعتو ببینم !

zohreh57
zohreh57
۱۳۹۳/۰۲/۲۱

فال‌مان هرچه باشد
باشد ...
حال‌مان را دریاب !
خیال‌کن حافظ را گشوده‌ای و می‌خوانی :
«مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید»
یا
«قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود»
چه فرق ؟
فال نخوانده‌ی تو
منم !

zohreh57
zohreh57
۱۳۹۳/۰۲/۲۱

می‌خواهم برگردم به روزایی که بالاترین نــقطه‌ى زمین، شــونه‌های پـدرم بــود...

zohreh57
zohreh57
۱۳۹۳/۰۲/۲۱

گاهی اوقات حسرت تکرار یک لحظه دیوانه کننده ترین حس دنیاست...

maryam1352
maryam1352
۱۳۹۳/۰۲/۲۱

تو حرفت را بزن ...

چکار داری که باران نمی بارد !

اینجا سالهاست که دیگر ، به قصه های هم گوش نمی دهند !

دست خودشان نیست

به شرط چاقو به دنیا آمده اند!

و تا پیراهنت را سیاه نبینند

باور نمی کنند ، چیزی از دست داده باشی !!

maryam1352
maryam1352
۱۳۹۳/۰۲/۲۰

انگار بخشڪد در گلو ؟!

چیزـے چنگ بزند تہ وجودت را

و تو از درون آرامـ آرامـ بسوزـے ...

بے آنڪہ دودـے بلند شود از اندامت ؟

بے آنڪہ حتے بہ فڪر ڪسے خطور ڪند

ڪه دارـے تہ مےڪشے؟!

مرا ببیـن !

شاید تو ببینے در مـن

ڪہ چگونہ دارمـ مے سوزمـ ...

حالا ڪہ ڪارـے از دست ڪسے بر نمےآید

ڪاش خدا دست هایش را بہ مـن قرض مےداد

تا ڪارـے ڪنمـ براـے دلهایمان ...