بلاگ كاربران


 ماهی مون هی می خواست یه چیزی بهم بگه . 

تا دهنشو وا می کرد آب می رفت تو دهنش نمی تونست بگه . 

دست کردم تو آکواریوم درش آوردم . شروع کرد از خوشحالی

 بالا پایینپریدن . دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو .

 

  اینقده بالا پایین پرید خسته شد و خوابیـــد . 

 

دیدم بهترین موقع است تا خوابه دوباره بندازمش تو آب.

الان چند ساعته بیدار نشده یعنی فکرکنم بیدار شده

 دیده انداختمش اون تو قهر کرده و خودشو زده به خواب... .

 

این داستان رفتار بعضی از آدم هایی است که کنارمونند.

 

دوستشون داریم و دوستمون دارند

 ولی ما رو نمی فهمند و فقط تو دنیای خودشون دارند

 بهترین رفتار را با ما می کنند....

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


amir92
ارسال پاسخ
Negin_wolf
ارسال پاسخ
shabgardetanha
ارسال پاسخ

عالی بود مرسی likeeee

fmojdeh39
ارسال پاسخ

اوخی