دیوار کاربران


kamran1000
kamran1000
۱۳۹۳/۰۵/۱۱

تو شهر بازی بودم یهو دختر کوچولو خوشگل اومد..

گفت:...آقا...آقا...تو رو خدا ازم یه لواشک بخر...!

نگاش کردم...نشستم رو به روش زانو زدم...

چشمام خیلی خوشگل بود...دوسشون داشتم..از دیدنش خسته نمیشدم...

دوباره با صدای نازش گفت:اقا..اگه چهار تا بخری بهت تخفیف هم میدم...

گفتم اسمت چیه خانومی؟؟؟کلاس چندمی؟؟؟

گفت:فاطمه...میرم چهارم...اقا اگه نمی خری برم...!

گفتم ازت میخرم عزیزم صب کن دوستامم صدا کنم همه ازت بخریم

دوستام اومدن همه ازش لواشک خریدیم با خواهش من

خیلی خوشحال شد....رو لباش یه خنده قشنگ بود...

دلم به حالش خیلی می سوخت...خیلی

از یه طرف گفتم خدا جونم ما کجا و این کجا...

از طرفی خوشحال بود که تونستیم امشب دلشو شاد کنیم...

تو چشام اشک حلقه زده بود...خیلی خوشگل و ناز بود

گفتم:فاطمه خانوم میزاری ازت یه عکس بگیرم

گفت باشه بگیر...

یهو فاطمه کوچولو بهم گفت:

اگه...اگه...۵۰۰ تومن بدی مقنعمو هم بر میدارم....

گفتم:فاطمهههه...دیگه این حرفو نزن

ناراحت شد و کولشو برداشت و از اونجا رفت

داشت میرفت نگاش میکردم

نه به الانش...نه به ظاهرش....به اینده ای که در انتظار این دختر هست

نگاه کردم....و ما باید فقط نگاه کنیم

فقط نگاه...
+5

MYRA_AMIR
MYRA_AMIR
۱۳۹۳/۰۵/۱۱

سلام مهربون
روزت بخیر و خوشی

+5

shadmehr202
shadmehr202
۱۳۹۳/۰۵/۱۱

http://www.hamkhone.ir/member/19957/blog/view/136525/

یه عالمه حرف های دوتایی ..........................

بلاگ عاشقانه ای که تقدیم میکنم به همه گلای عاشق همخونه .....................

امیدوارم از من بپذیرین ................... نظراتون واسم محترمه ......................


eli_S_68
eli_S_68
۱۳۹۳/۰۵/۱۱

اهل کوچه همه رفتند ولی ما ماندیم
حقمان بود اگر بی کس و تنها ماندیم
هیچ تقصیر کسی نیست اگر رنجوریم
روشنی هست خدا هست فقط ما کوریم ...

hadel
hadel
۱۳۹۳/۰۵/۱۰

کشک…!
عشق های امروز را چشیـده اے دلبنـدم؟
طعم کشک مےـدهنـد!

عشق هاے امروزے سراپا ادعاینـد،
گل مـَن! فـَرهاد هم اگـر بود،بجاے کنـدن بیستون،مـُخ مےـزد
احتمالـأشیریـن هم دیگر شیـریـن نبود!دیگر صـداے تیشه نمے پیچیـد در شَهر…!
احتمالـأ بـُوق اشغال تلفـن هَمراهَش گـوشها را کر مےکرد!
طفلک عشق!
چقـَدر زجر میکشَـد از ایـن شیریـن و فرهادهای قلابے!!!

amiralii62
amiralii62
۱۳۹۳/۰۵/۰۸

دعــــای بـــاران چــــرا ؟

دعــــای عشـــــــق بــخـــوان !

ایـــن روزهــا دلـــها تشــنه تــرند تـــا زمیــــن ،
……
خـــدایــــــــا…..

کمــــی عشـــــــق ببــــار

MM501350
MM501350
۱۳۹۳/۰۵/۰۸

عید سعید فطر، عید آسودگی از آتش غفلت و رهیدگی از زنجیر نفس

بر میهمانان حضرت حق مبارک باد . . .

Sadeghi2051
Sadeghi2051
۱۳۹۳/۰۵/۰۵

از این بیراهۀ تردید ... از این بن بست میترسم
من از حسی که بین ما ... هنوز هم هست میترسم
ته این راه روشن نیست ... منم مثل تو می دونم
نگو باید برید از عشق ... نه می تونی نه می تونم
نه می تونیم برگردیم ... نه رد شیم ازتو این بن بست
منم میدونم این احساس ... نباید باشه اما هست

دارم می ترسم از خوابی ... که شاید هر دومون دییدیم
از اینکه هر دومون با هم ... خلاف کعبه چرخیدیم
واسه کندن از این برزخ ... گریزی غیر دنیا نیست
نمیدونم ولی شاید ... بهشت اندازه ما نیست

ته این راه روشن نیست ... منم مثل تو می دونم
نگو باید برید از عشق ... نه می تونی نه می تونم

نه می تونیم برگردیم ... نه رد شیم ازتو این بن بست
منم میدونم این احساس ... نباید باشه اما هست

Amir_omidi
Amir_omidi
۱۳۹۳/۰۵/۰۴

بر دلت ، لباس خوابی از مهربانی بپوشان ،

کوتاهه کوتاه !!

آنگاه تنم ،

به آغوش گرم هیچ دیگری ،

عادت نخواهد کرد ...

+5

MM501350
MM501350
۱۳۹۳/۰۴/۳۱

شاعر از کوچه مهتاب گذر کرد لیک شعری نسرود نه که معشوق نداشت، نه که سرگشته نبود، سالها بود دگر کوچه مهتاب خیابان شده بود.