دیوار کاربران


hadi2008jjg
hadi2008jjg
۱۳۹۳/۰۱/۳۱

Love….….……Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love....................Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love........................Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love............................Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love................................Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love…….…………………………..Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love...................................Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love…….... ♣ Ĥαm ηαƒαδ ♣...Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love...................................Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love…..……♠ LOVE ♠……..….. Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love..................................Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love................................Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love..............................Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love..........................Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love.......................Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love...................Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love................Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love...........Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love….....Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love.....Ξ♥´*•.¸¸.•*♥
love..Ξ♥´*•.¸¸•*♥
loveΞ♥´*•...•*♥
love♥´*•..•*♥
M.♥ ´*•.•*♥

mona24
mona24
۱۳۹۳/۰۱/۳۱

من دیگر عشق برایم بیگانه است
قول دادم دیگرنامی از عشق نیاورم
قول دادم دیگر عاشق نشوم
قول دادم دیگر کاری به کار عشق نداشته باشم
قول دادم بی عشق اما با دل زندگی کنم
قول دادم نفس هایم بوی عشق ندهد
قرار داد سختی است اما من پای دل امضایش کردم....

babk
babk
۱۳۹۳/۰۱/۳۱

آن هنگام که مادرت پیرتر میشود؛
و چشمهای گرانبها و با ایمان او،
زندگی را آنگونه که [زمانی میدید ] نمیبینند؛
زمانیکه پاهایش فرسوده میگردند،
و برای گام برداشتن نمیتوانند او را یاری دهند؛

در آن هنگام بازوانت را برای یاری او به کار گیر،
با خوشی و سرمستی از او نگاهبانی کن،
زمانی که اندوهگین است،
بر توست که تا آخرین گام او را همراهی کنی،

اگر از تو چیزی میپرسد،
او را پاسخگو باش،
و اگر دوباره پرسید،
باز هم پاسخگو باش،
و اگر دگربار پرسید، دگربار پاسخش گو،
نه از روی ناشکیبایی، بلکه با آرامشی مهربانانه،

واگر تو را به درستی درنمی یابد،
شادمانه همه چیز را برای او بازگو،
ساعتی فرا میرسد، ساعتی تلخ،
که دهان او دیگر هیچ درخواستی را بیان نمیکند .

babk
babk
۱۳۹۳/۰۱/۳۱

زندگی کنید برای رویاهایی که منتظر حقیقی شدن به دست شما هستند.

شما فرصتی برای بودن دارید. پس ساکت ننشینید.

بگذارید همه بدانند که شما با تمام توانایی ها و کاستی ها شاهکار زندگی خودتانید.

کافی است لحظات گذشته را رها کرده و برای ثانیه های آینده زندگی کنید. چون رویاهایتان آنجاست و شما فقط و فقط یکبار فرصت زندگی کردن دارید .

babk
babk
۱۳۹۳/۰۱/۳۱

آن هنگام که مادرت پیرتر میشود؛
و چشمهای گرانبها و با ایمان او،
زندگی را آنگونه که [زمانی میدید ] نمیبینند؛
زمانیکه پاهایش فرسوده میگردند،
و برای گام برداشتن نمیتوانند او را یاری دهند؛

در آن هنگام بازوانت را برای یاری او به کار گیر،
با خوشی و سرمستی از او نگاهبانی کن،
زمانی که اندوهگین است،
بر توست که تا آخرین گام او را همراهی کنی،

اگر از تو چیزی میپرسد،
او را پاسخگو باش،
و اگر دوباره پرسید،
باز هم پاسخگو باش،
و اگر دگربار پرسید، دگربار پاسخش گو،
نه از روی ناشکیبایی، بلکه با آرامشی مهربانانه،

واگر تو را به درستی درنمی یابد،
شادمانه همه چیز را برای او بازگو،
ساعتی فرا میرسد، ساعتی تلخ،
که دهان او دیگر هیچ درخواستی را بیان نمیکند .

شـــوالیـه
شـــوالیـه
۱۳۹۳/۰۱/۳۱

http://www.hamkhone.ir/member/360/blog/view/106950/
روز مادر مبارک
5+

babk
babk
۱۳۹۳/۰۱/۳۱

وقتی به جای کلاغ در آن بازی کودکانه، گفتم: مامان پـر،

خندیدی و گفتی: «من که پر ندارم»

بزرگتر که شدم فهمیدم، تو هم پر داشتی ...

به یاد مادرهای عزیزی که دیگه پیشمون نیستن ...

mona24
mona24
۱۳۹۳/۰۱/۳۱

اگر روزی عاشق شدی …
قصه ات را برای هیچکس بازگو نکن …
اینروزها چشم حسودان به دود اسپند عادت کرده ……!

بعضی ضربه ها نمی بره
زخــــــم نمــــی کنـــــه
حتّی خراش هم نمــی ندازه
فقــــط "دردت" میــــاد
اونقدر که نــــــــفست رو "بنـــــد" میاره

هی لعنتی...!
هی لعنتی ...!
موجه نیست روزهای نبودنت

سکــــــ ـــــــــوت میکنم
بگذار حرفهای دلم آنقدر همدیگر را بزنن
تا بمیرند

هی لعنتـــــــــــــــی
آرزو بودی
خاطــــــــــــره شدی

mona24
mona24
۱۳۹۳/۰۱/۳۱

کمی عوض شدم
دیریست از خداحافــــظی ها غمگین نمی شوم

به کسی تکیه نمیکنم

از کسی انتظـــار محبت ندارم

خـــــودم بوسه میزنم

سر به زانوهایم میگذارم و سنگ صبور خــــــودم میشوم

چقدر بـــزرگ شدم یک شبه

mona24
mona24
۱۳۹۳/۰۱/۳۱

من اگر دختر نفرین شده ی اندوهم
یا که از نسل گلی هرزه میان کوهم
تو هم آن آدمک چوبیه پیمان شکنی
که فقط لایق آتش زدنی
............