دیوار کاربران


ya30
ya30
۱۳۹۳/۰۲/۲۰

+5

Maryam1360
Maryam1360
۱۳۹۳/۰۲/۲۰

کسانی که ایمان دارند

درمیان امواج طوفان

تنهابه نیروی خودتکیه میکنند

‏+5

ya30
ya30
۱۳۹۳/۰۲/۱۷

در سرزمين قد کوتاهان
معيارهاي سنجش
هميشه بر مدار صفر سفر کرده اند
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت مي کنم
و کار تدوين نظامنامه ي قلبم
كار حكومت محلي كوران نيست
+5

silver1111111111
silver1111111111
۱۳۹۳/۰۲/۱۶

خیلی وقت است خودم رابه خریت زده ام،دلم برای آن روی سگم تنگ شده است

Fereshteh
Fereshteh
۱۳۹۳/۰۲/۱۶

ﺍﯾﻨﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﯾﻬﻮﯾﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻬﺖ ﺳﺮﺩ ﻭﺑﯽﺗﻔﺎﻭﺕ ﻣﯿﺸﻦ ... یهوﯾﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﻭﺍﺳﺖ ﺗﻨﮓ ﻧﻤﯿﺸﻪ ... ﯾﻬﻮﯾﯽ ﺣﺮﻑ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﯿﺰنن ... یهویی دیگه اس نمیدن وواسه توجیهش بهونه میارن...
ﺍﯾﻨﺎ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﻬﻮﯾﯽ ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﻮﻥ ... ﯾﻬﻮﯾﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭﻥ ﺷﺪﻥ...
ماهم یهویی براشون آرزوی خوشبختی میکنیم...

Fereshteh
Fereshteh
۱۳۹۳/۰۲/۱۶

ﺍﯾﻨﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﯾﻬﻮﯾﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻬﺖ ﺳﺮﺩ ﻭﺑﯽﺗﻔﺎﻭﺕ ﻣﯿﺸﻦ ... یهوﯾﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﻭﺍﺳﺖ ﺗﻨﮓ ﻧﻤﯿﺸﻪ ... ﯾﻬﻮﯾﯽ ﺣﺮﻑ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﯿﺰنن ... یهویی دیگه اس نمیدن وواسه توجیهش بهونه میارن...
ﺍﯾﻨﺎ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﻬﻮﯾﯽ ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﻮﻥ ... ﯾﻬﻮﯾﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭﻥ ﺷﺪﻥ...
ماهم یهویی براشون آرزوی خوشبختی میکنیم...

maryam1352
maryam1352
۱۳۹۳/۰۲/۱۵

قطار راهت رابگير و برو به سلامت...

نه كوه توان ريزش دارد نه ريزعلي پيراهن اضافه...

هيچ چيز مثل سابق نيست...

تقصير ما نيست كه روي حرفهايمان نميمانيم...

ما بر روي زميني زندگي ميكنيم كه هر روز خودش را دور ميزن

silver1111111111
silver1111111111
۱۳۹۳/۰۲/۱۴

وقتی کسی برای نداشته هایت بهانه میگیردبهتراست اوراهم نداشته باشی.گاهی نداشتن بهتراست

maryam1352
maryam1352
۱۳۹۳/۰۲/۱۴

دوســت داشتن آدمهــا را می تـوان

از تـــوجـــــــه آنهــا فهمیــد

وگرنـه حـــرف را که همــه می تواننــد بزننــد...

Toska
Toska
۱۳۹۳/۰۲/۱۴

یادت ای دوست بخیر!
دل من میخواهد
که بدانی بی تو
دلم اندازه دنیا تنگ است
جای من یک دل سیر
چشم در آینه انداز و بگو:
بهترینم ای دوست!
یادگار دیروز
دل من سیر برایت تنگ است

*************************************

دل من دير زمانی است كه می پندارد :

« دوستی » نيز گلی است ؛

مثل نيلوفر و ناز ،

ساقه ترد ظريفی دارد .

بی گمان سنگدل است آنكه روا می دارد

جان اين ساقه نازك را

- دانسته-

بيازارد !



در زمينی كه ضمير من و توست ،

از نخستين ديدار ،

هر سخن ، هر رفتار ،

دانه هايی است كه می افشانيم .

برگ و باری است كه می رويانيم

آب و خورشيد و نسيمش « مهر » است



گر بدانگونه كه بايست به بار آيد ،

زندگی را به دل‌انگيزترين چهره بيارايد .

آنچنان با تو در آميزد اين روح لطيف ،

كه تمنای وجودت همه او باشد و بس .

بی‌نيازت سازد ، از همه چيز و همه كس .



زندگی ، گرمی دل های به هم پيوسته ست

تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست .



در ضميرت اگر اين گل ندميده است هنوز ،

عطر جان‌پرور عشق

گر به صحرای نهادت نوزيده است هنوز

دانه ها را بايد از نو كاشت .

آب و خورشيد و نسيمش را از مايه جان

خرج می بايد كرد .

رنج می بايد برد .

دوست می بايد داشت !



با نگاهی كه در آن شوق برآرد فرياد

با سلامی كه در آن نور ببارد لبخند

دست يكديگر را

بفشاريم به مهر

جام دل هامان را

مالامال از ياری ، غمخواری

بسپاريم به هم



بسراييم به آواز بلند :

- شادی روی تو !

ای ديده به ديدار تو شاد

باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست

تازه ،

عطر افشان

گلباران باد .

+++++5+++++