بلاگ كاربران


✅داستان) #تاجر_ثروتمندی بود که چهار همسر داشت و
▫️همسر چهارم را بیشتر از بقیه دوست داشت و به او جواهرات گرانقیمت هدیه میکرد و بسیار مراقبش بود و...
▫️همسر سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار میکرد، او را برای جلوه گری نزد دوستانش میبرد؛ گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی با فرد دیگری برود و تنهایش بگذارد...
▫️به همسر دومش نیز علاقه مند بود داشت؛ چراکه او بسیار مهربان بود و تاجر در مشکلات خود به او پناه میبرد...
▫️اما به همسر اولش که بسیار دانا، وفادار و عامل اصلی ثروتمندشدنش بود، اصلاً توجهی نمیکرد...

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


armane_to
ارسال پاسخ

elaheh_62 :
نه خب
متاسفم برای تاجر تنوع طلب داستانتون{7}

حقیقتش منم خودم یکم متاسف هستم! ولی خب! شاید همسر اولش اغناش نمیکرده! بهتره یکطرفه به قاضی نریم ههههههه.

elaheh_62
ارسال پاسخ

armane_to :
پناه بر خدا! این چرا این مدلی شد!؟ در تفکره؟؟؟!!!

نه خب
متاسفم برای تاجر تنوع طلب داستانتون

armane_to
ارسال پاسخ

maryamgollii :
‎:|‎آدمه خیلی نفهمه

اتفاقا خیلی فهیمه! فقط در انتخابهاش یکم بد عمل کرده!!!خخخخخخخخخخخخخ

armane_to
ارسال پاسخ

arsham00 :
فکر کردم داستان ادامه داره :-?

آرشام جون رمان که نبود! داستا کوتاه بودا!!!ههههه

armane_to
ارسال پاسخ

MahsaKM :
:hey

ای وای!!!

armane_to
ارسال پاسخ

behbodhassani27 :
ایشون اکمل التاجر بودن
{1}

ههههههههههه گویا!

armane_to
ارسال پاسخ

elaheh_62 :
:هوف

پناه بر خدا! این چرا این مدلی شد!؟ در تفکره؟؟؟!!!

maryamgollii
ارسال پاسخ

‎آدمه خیلی نفهمه

arsham00
ارسال پاسخ

فکر کردم داستان ادامه داره

MahsaKM
ارسال پاسخ
behbodhassani27
ارسال پاسخ

ایشون اکمل التاجر بودن

elaheh_62
ارسال پاسخ