بلاگ كاربران



همه خوابند...
بیداری جرم است...
جرمی بزرگ به قيمت شکستن کمر یک مرد !
نمیدانم واقعا خواب هستیم یا آنجلوس وار در حال رقابتيم که اینگونه خواب زمستانی را برای چهار فصلمان پیش خريد کرده ایم...
مصمم ميشوم تا برخیزم از اين خواب لعنتی...
صدای خش خش جارو بند بند بدنم را از خجالت ترک می دهد...
خود را به پنجره میرسانم...
نارنجی پوش لباس رزمش را به تن کرده و يک تنه با سلاحی چوبی با فقر فرهنگی ما دست و پنجه نرم میکند، دریغ از ذره ای اعتراض...!
نگاهم را از او ميگیرم، نميخواهم بیش از این شرمسار مردانگي اش شوم، ميروم غسل کنم، غسل ندامت، تا آماده جهاد شوم...

 

از : سعید حسینی

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


saeid_H
ارسال پاسخ

خواااهش میشه دوستان...

MYRA_AMIR
ارسال پاسخ

بسی عالی و زیبا
مرسی

saeid_H
ارسال پاسخ

فدات بشم من

melisa456
ارسال پاسخ

بسیاربسیار قشنگ بود مرسی