دیوار کاربران


alireza1487
alireza1487
۱۳۹۲/۰۵/۱۶

بی تو بودن را معنا می کنم

با تنهایی و آسمان گرفته

آسمان پر باران چشم هایم

بی تو بودن را معنا می کنم

با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه

بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد

وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟

○•shadow•○
○•shadow•○
۱۳۹۲/۰۵/۱۶

₪ ☼♣♥♣☼₪ ₪ ☼♣♥♣☼₪ ₪ ☼♣♥♣☼₪ ₪ ☼♣♥♣☼₪ ₪ ☼♣♥♣☼₪

سخــــتــﮧ از בورﮮ عشقــت نفس نفس بــزنــﮯ امــا اوטּ بــه يکــﮯ בيگــﮧ بگــﮧ نفســم ...

▒▓ ◌ϯ◌♀▼♥▼ בلشڪستــــــﮧ ▼♥▼♀◌ϯ◌ ▒▓

•♦♀My NeW BlOg♀♦•

http://www.hamkhone.ir/member/486/blog/view/43474--/



₪ ☼♣♥♣☼₪ ₪ ☼♣♥♣☼₪ ₪ ☼♣♥♣☼₪ ₪ ☼♣♥♣☼₪ ₪ ☼♣♥♣☼₪

+❺

○•shadow•○
○•shadow•○
۱۳۹۲/۰۵/۱۶

₪ ☼♣♥♣☼₪ ₪ ☼♣♥♣☼₪ ₪ ☼♣♥♣☼₪ ₪ ☼♣♥♣☼₪ ₪ ☼♣♥♣☼₪

سخــــتــﮧ از בورﮮ عشقــت نفس نفس بــزنــﮯ امــا اوטּ بــه يکــﮯ בيگــﮧ بگــﮧ نفســم ...

▒▓ ◌ϯ◌♀▼♥▼ בلشڪستــــــﮧ ▼♥▼♀◌ϯ◌ ▒▓

•♦♀My NeW BlOg♀♦•

http://www.hamkhone.ir/member/486/blog/view/43474--/



₪ ☼♣♥♣☼₪ ₪ ☼♣♥♣☼₪ ₪ ☼♣♥♣☼₪ ₪ ☼♣♥♣☼₪ ₪ ☼♣♥♣☼₪

+❺

Arashkermanshahi
Arashkermanshahi
۱۳۹۲/۰۵/۱۶

مانده ام که چرا عادت فراموش کاری ام شامل تو یکی نمیشود......
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دلتنگتم رفیق

ALi_213
ALi_213
۱۳۹۲/۰۵/۱۵

الان که ما همینجوری اینجاییم...
.
.
.
.
.
.
.
.
دوست دختر آرمین2afm زیر دوشه
و فکره اینه شب تو دوره همی چی بپوشه!!! (:

20Morteza20
20Morteza20
۱۳۹۲/۰۵/۱۴



گناه کن ! با من گناه کن !

بیا برای یک بار هم که شده احساس کنم که آدمم ...

سیب نشانم بده !

بهشت سهم کسانی که تو را باور نکرده اند


ALi_213
ALi_213
۱۳۹۲/۰۵/۱۴

اگر بدانم وقتی چشمهایم بسته است
تو می آیی
برای همیشه می بندم تا تو کنارم باشی
رویای بی تو بودن هم برای من سخت است
آری دلم می گوید تو باید باشی

JAVADFAR257
JAVADFAR257
۱۳۹۲/۰۵/۱۴

سلام.یک عالمه حرف .به اندازه دریا . به اندازه دنیا .به اندازه تمام کهکشانها .خلاصه سرتو درد نیارم یک عاتمه حرف.بازم میبینم کمه.

Arashkermanshahi
Arashkermanshahi
۱۳۹۲/۰۵/۱۴

سلامتی رفیقی که از پشت خنجر خورد ولی برگشتو گفت بیخیال رفیق فهمیدم نشناختی
سلامتی تو
سلامتی من
سلامتی هرچی با مرامه

emo
emo
۱۳۹۲/۰۵/۱۴

جوانی از بیکاری رفت باغ وحش پرسید:استخدام دارید؟

یارو گفت مدرک چی داری؟ گفت دیپلم!

یارو گفت یه کاری برات دارم،

حقوقشم خوبه پسره قبول کرد.

یارو گفت :

ما اینجا میمون نداریم میتونی بری توی پوست میمون

تو قفس تا میمون برامون بیاد!

چند روزی گذشت یه روز جمعه که شلوغ شده بود،

پسره توی قفس پشتک وارو میزد

از میله ها بالا پائین میرفت.

جوگیر شد زیادی رفت بالا از اون طرف افتاد تو قفس شیره!

داد زد کمککککککککک

شیره افتاد روش دستشو گذاشت رو دهنش گفت،

آبرو ریزی نکن من لیسانس دارم..!