دیوار کاربران


shadi1357
shadi1357
۱۳۹۴/۰۷/۰۶

قلبتان رابه روی رویاها بازنگه دارید
چون تازمانی که رویایی وجود دارد امیدی هم هست
وتازمانی که امید وجود دارد زندگی همراه بالذت است
کلید خوشبختی داشتن رویاهااست
کلید موفقیت تبدیل رویاها به واقعیت است
صبح قشنگ پاییزیت بخیروشادی
+5

darya20
darya20
۱۳۹۴/۰۷/۰۶


zAfDa
zAfDa
۱۳۹۴/۰۷/۰۵

انسان سه راه دارد :
راه نخست از اندیشه می گذرد ، این والاترین راه است !
راه دوم از تقلید می گذرد ، این آسان ترین راه است !
راه سوم از تجربه می گذرد ، این تلخ ترین راه است !

mona_rt
mona_rt
۱۳۹۴/۰۷/۰۵

کاش احساسی زدل پا میگرفت ,
واژه ها رنگ تمنا میگرفت,
خلوت و دلتنگی سرد مرا ,
یک نفر ای کاش از ما میگرفت,
میشدیم محو نگاه بی ریا ,
کاشکی این روزگار کج مدار,
دست خود را از سر ما میگرفت,
درهجوم این همه ای کاش,
ای کاش زندگی با عشق معنامیگرفت...

shadi1357
shadi1357
۱۳۹۴/۰۷/۰۵

زندگی آرام است
مثل آرامش یک خواب بلند

زندگی شیرین است
مثل شیرینی یک روز قشنگ

زندگی رویایـیـست
مثل رویای یک کودک ناز

زندگی زیباست
مثل زیبایی یک غنچه ی ناز

زندگی تک تک این ساعتهاست
زندگی چرخش این عقربه هاست

زندگی راز دل مادر من
زندگی پینه ی دست پدر است

زندگی مثل زمان در گذر است
زندگی آب روانی است روان می‌گذرد
آنچه تقدیر من و توست همان می‌گذرد
صبح قشنگ پاییزیت بخیروشادی
+5

صبا
صبا
۱۳۹۴/۰۷/۰۴

مامردمان خاورميانه ايم!

بعضي هايمان درجنگ كشته ميشويم،

بعضي درزندان،

بعضي درجاده ميميريم،بعضي در دريا،

بعضی درمکه!

ما شغلمان"مردن"است!!

"نشاط حمدان"

kavehahmadi
kavehahmadi
۱۳۹۴/۰۷/۰۲

آدمهای کوچک و حقیر
با عقده های بزرگ ترسناکترند...
چون از صدمه زدن به دیگران حراسی ندارند..
+5
وقت به خیر

darya20
darya20
۱۳۹۴/۰۷/۰۲

سلام

عيدتون مبارك

با ارزوي بهترينها براي همخونه اي ها


sourena69
sourena69
۱۳۹۴/۰۷/۰۱

تا نگذری از جمع به فردی نرسی
تا نگذری از خویش به مردی نرسی
تا در ره دوست بی سر و پا نشوی
بی درد بمانی و به دردی نرسی

sourena69
sourena69
۱۳۹۴/۰۷/۰۱

خانه ی دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
اسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز از تر است
ودر آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت ابی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سربه در می ارد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
وترا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور
واز او می پرسی
خانه ی دوست کجاست؟