دیوار کاربران


kavehahmadi
kavehahmadi
۱۳۹۴/۰۶/۳۱

مهم نیست آخرین زلزله ی زندگی ات چند ریشتر بود ...
مهم نیست که در آن زلزله چه چیزهایی را از دست دادی...
مهم این است که دوباره از نو بسازی ،
جهانت را .. زندگی ات و باورت را ...
مهم شروع دوباره است .

sourena69
sourena69
۱۳۹۴/۰۶/۳۱

خیلی کوچک نیستم
تنها چند سال
از من بزرگ ترند
غمهایم…

mona_rt
mona_rt
۱۳۹۴/۰۶/۳۱

روزها اول صبح؛
به درودی دل خود گرم كنيم..
و چه زيباست، كنار ياران،
خنده بر صبح زدن
زندگي را به صعود و به خوشي چسب زدن
تا كه باشيد شما..
زندگي بستر امنيت و اظهار خوشيست
پس كنارم باشيد،
چون كه يک دست ندارد آوا..
سلام
صبحتون پر نشاط  

shadi1357
shadi1357
۱۳۹۴/۰۶/۳۱

ای که می پرسی نشان عشق چیست عشق چیزی جز ظهور مهر نیست..... عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛ عشق یعنی کوشش بی ادعا ..... عشق یعنی مهر بی اما اگر ؛ عشق یعنی رفتن با پای سر ..... عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست ؛ عشق یعنی جان من قربان اوست ..... عشق یعنی خواندن از چشمان او ؛ حرفهای دل بدون گفتگو ..... عشق یعنی عاشق بی زحمتی ؛ عشق یعنی بوسه بی شهوتی ..... عشق ، یار مهربان زندگی ؛ بادبان و نردبان زندگی ..... عشق یعنی دشت گلکاری شده ؛ در کویری چشمه ای جاری شده ..... یک شقایق در میان دشت خار ؛ باور امکان با یک گل بهار

sepide18
sepide18
۱۳۹۴/۰۶/۳۱


shadi1357
shadi1357
۱۳۹۴/۰۶/۳۰

وقتی از کسی کینه‌ای به دل می‌گیری در واقع دشمن را به قلب خود راه داده و برای او جایی تعیین کرده‌ای. سعی کن خانه دلت را تنها از دوستان پرکنی و هرگز گوشه‌ای از آن را در اختیار دشمنان نگذاری

asha
asha
۱۳۹۴/۰۶/۲۹

+2

پریسا
پریسا
۱۳۹۴/۰۶/۲۹

ای کسانی که دل میبرید
.
.
.

.
.
.

خدا خفتون نکنه به منم یاد بدید
من فقط بلدم قهر کنم

mona_rt
mona_rt
۱۳۹۴/۰۶/۲۹

صبح آمد دفتر اين زندگى را باز کن
زيستن را با سلام تازه اى آغاز کن

روشن و شفاف باش و بى تخلف همچو روز
با نواى مهربانى عاشقی را ساز کن

با محبت آشتى کن هم زبانى پيشه ساز
قلب خود را با صفاى هم دلى دمساز کن

گل بخند و گل شنو در گلشن اين بوستان
غنچه هاى لحظه هارا با نوازش ناز کن

روز تازه فکرتازه راه تازه پيش گير
عاشقى را با کلام تازه اى آواز کن

بگذر از امواج منفى همچو طوفان خزر
سمت و سوى ساحل آرام دل پروازکن

سلااااااام صبحتون پراز نعمتهای خدا..

shadi1357
shadi1357
۱۳۹۴/۰۶/۲۹

انگار حتماً بايد آسمان به زمين بيايد،

بايد اتفاق خاصي بيفتد.

مثلاً معجزه اي رخ دهد كه از زندگي لذت ببريم.

گاهي آنقدر در روزمرگي غرق مي شويم

كه فراموش مان ميشود ساده ترين داشته هاي ما شايد آرزوي فرد ديگري باشد.

ما از امر و نهي پدر كلافه باشيم

و ديگري در آرزوي شنيدن صداي پدرش.

ما از باب ميل نبودن غذا به جان مادرمان غر بزنيم

و ديگري در حسرت صدا كردن نامش و شنيدن جواب.

صداي زنگ تلفن از خواب بعد از ظهر بيدار مان كندو ما از بد خواب شدن بناليم

و ديگري تشنه ي شنيدن صداي آشنا از پشت گوشي تلفن است.

هميشه شاكي هستيم انگار...

از گرما مي ناليم.

از سرما فرار مي كنيم.

در جمع، از شلوغي كلافه مي شويم

و در خلوت، از تنهايي بغض مي كنيم.

تمام هفته منتظر رسيدن روز تعطيل هستيم

و آخر هفته هم بي حوصلگي مان را گردن غروب جمعه مي اندازيم.

شايد بهتر باشد گاهي فكر كنيم تمام زندگي مان معجزه است.

همين كه مي خوابيم، بيدار مي شويم، نفس مي كشيم.

همين كه خورشيد طلوع مي كند، مهتاب مي تابد، باران بي منت مي بارد

و هنوز مي شود كسي را دوست داشت.
صبح قشنگ تابستونیت بخیروشادی
+5