بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
دختر زیبا و پولدار
- تعداد نظرات : 17
- ارسال شده در : ۱۳۹۳/۱۰/۲۰
- نمايش ها : 532
توپ ترین فانتزی من مربوط میشه به اینکه یه بار با نیسان پر از هندونه با سرعت 160 تا در مسیر آبیک قزوین حرکت کنم
در حالی که دارم جملات قصار حکیم ارد بزرگ رو درباره آرمان گوش می کنم چنان محووو کلام حکیم باشم که بدون آنکه سرعتم رو کم
کنم بپیچم به فرعی ! و چهار چرخم بره هوا ! وقتی گیج و منگ از ماشین بیام پایین ببینم چند نفر بغلم می کنند و میگن تو کی هستی ؟
ای انسان والا !؟ منم گیج و منگ با خودم بگم حتما مُردم که اینا دارن از من استقبال می کنند !
وقتی حالم جا بیاد بفهمم سر راه دو تا آدم بی ناموس که دختر زیبای کدخدای یکی از روستاهای محل رو دزدیدن چپ کردم
و ماشین خلافکارا هم رفته باشه تو باقالیا !
همه منو ببوسند و بگن اگه تو به موقع چپ نمی کردی معلوم نبود چی میشد !
در نهایت کدخدای پولدار ده بیاد جلو و رسما اعلام کنه : این آقای شاخ شمشاد داماد منه
اون موقع من بدون تعلل دست دختر زیبا و پولدار ده رو بگیرم و تو افق محووو بشم ...
تیرهایی که شلیک میکردن و بهت نمیخورد رو نگفتی !!!!!!
فکر کنم فیلم هندی زیاد دیدی!!!!
)))
آخی.به فانتزیات ادامه بده...
ممنون
متشکرم
بله...
ممنون.
خخخخخخخخخخ از این شانسا داری اخه؟
ای بابا منو بگو فکر کردم عکس دختره رو گذاشتی هههه
خواب دیدی خیرباشی
عزیزم ناهار سنگین بوده .حتما بعدش دو تا لوبیا پیدا کنی بکاری بره بالابالاها دختر پادشاهو نجات بدی به عنوان زن دوم اختیار کنی
یه بلیط واسه افق میخوام........زیبا بود.
مگر در خواب بینی...
ههههههههههههههههههههههههه
)
را افق از این طرفه..اونجا که میری عموده