دیوار کاربران


nami123
nami123
۱۳۹۳/۰۲/۲۸

اينجا مجازيه دل نبند دل بستي دل بكن

ناراحتش كني بلاك ميشي به همين راحتي

دو روز نباشي غريبه ها جاتو پر ميكنن

با بقيه فرقي نداري پس بدون با بقيه ام مثل تو

كسي از كار كسي سر در نمياره

مخاطب خاص زياده !!! كافيه نباشي فقط

اينجا همه بي وفان مثل تو رو زياد دارن

لزومي نداره فقط با تو باشن

هر روز آدمهاي جديد هم صحبت جديد

چرا بايد با يه قديمي صحبت كنن؟؟؟

به اسم داداشي و آبجي خيلي ها از كنارت بردن

اينجا تو تنها نيستي كه!! همه ادعا دارن

همه ميخوان ادا عاشقا و با معرفتا درارن

اينجا قبرستونه عشقه دنبال عاشقي نگرد

اگه زندگي واقعيت بهتر از اينه چرا وايستادي؟؟؟

پشتت بكن همين راه برگرد..!

mehdi2191
mehdi2191
۱۳۹۳/۰۲/۲۵

سئوگیلیم،عشق اولماسا،وارلیق بوتون افسانه دیر عشقیــده ن محــروم اولان،انسـانلیغــا بیگــانه دیر سئـوگی دیـر،یالنیــز محببتــدیر حیــاتین جـوهــری بیر کونـول کی عشق ذوقین دویماسا،غمخــانه دیر

farzadmehrab
farzadmehrab
۱۳۹۳/۰۲/۲۵

پروردگارا

می دانم که باید با تو بگویم و همه چیز را از تو بخواهم

می دانم که می توانم با اراده ای که تو به آدمی عطا کرده ای

از دریای عظیم فراوانی ها و نعمات به آنچه آرزویش را دارم برسم

یاری ام کن


mehdi2191
mehdi2191
۱۳۹۳/۰۲/۱۹

حال و احوال اين روزهايم

قاصدکي را مـي ماند

که دلش حتـا

نه به باد

و نه حتـا به نسيم

که به يک فوت خوش است...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گاردااااااش سن یوخسان یا بیز کم سعادت اولموشوخ؟

Toska
Toska
۱۳۹۳/۰۲/۱۹

خواهر کوچکم از من پرسید؛ پنج وارونه چه معنا دارد ...
من به او خندیدم... کمی آزرده و حیرت زده گفت : روی دیوار و درختان دیدم....

باز هم خندیدم ...

گفت : مهران پسر همسایه، پنج وارونه به مینو می داد ! ...

بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم :

"هر زمان بارش بی وقفه ی درد ، سقف کوتاه دلت را خم کرد،

بی گمان میفهمی پنج وارونه چه معنا دارد؟"

+++++5+++++


Toska
Toska
۱۳۹۳/۰۲/۱۶

چه کسی حرف مرا می فهمد؟
چه کسی درد مرا می داند؟
در پس پرده ی اشک چشمم
چه کسی راز مرا می خواند؟
چه کسی واژه ی تنهایی را
در دل غم زده ام می بیند؟
با سر انگشت محبت چه کسی
قطره ی اشک مرا می چیند
سال ها غیر خداوند بزرگ
هیچ کس از غمم آگاه نبود
توشه ی زندگیم در همه عمر
جز غم و غصه ی جان کاه نبود
مرگ یک روز و یا یک شب سرد
چشم غمگین مرا می بندد
شاید آنجا پس از این رنج و عذاب
سردی گور به رویم خندد

*****************************************

رفتار من عادی است
اما نمی دانم چرا
این روزها
از دوستان و آشنایان
هر کس مرا می بیند
از دور می گوید :
این روزها انگار
حال و هوای دیگری داری!

اما
من مثل هر روزم
با آن نشانی های ساده
و با همان امضا ، همان نام
و با همان رفتار معمولی
مثل همیشه ساکت و آرام

این روزها تنها
حس می کنم گاهی کمی گنگم
گاهی کمی گیجم
حس می کنم
از روز های پیش قدری بیشتر
این روز ها را دوست دارم

گاهی
- از تو چه پنهان -
با سنگها آواز می خوانم
و قدر بعضی لحظه ها را خوب می دانم

این روز ها گاهی
از روز و ماه و سال ، از تقویم
از روزنامه بی خبر هستم
حس می کنم گاهی کمی کمتر
گاهی شدیدا بیشتر هستم
حتی اگر می شد بگویم
این روز ها گاهی خدا را هم
یک جور دیگر می پرستم

از جمله دیشب هم
دیگر تر از شب های بی رحمانه دیگر بود :
من کاملا تعطیل بودم
اول نشستم خوب
جوراب هایم را اتو کردم
تنها - حدود هفت فرسخ - در اتاقم راه رفتم
با کفش هایم گفتگو کردم
و بعد از آن هم
رفتم تمام نامه ها را زیر و رو کردم
و سطر سطر نامه ها را
دنبال آن افسانه ی موهوم
دنبال آن مجهول گشتم
چیزی ندیدم
تنها یکی از نامه هایم
بوی غریب . مبهمی می داد
انگار
از لا به لای کاغذ تا خورده ی نامه
بوی تمام یاس های آسمانی
احساس می شد
دیشب دوباره
بی تاب در بین درختان تاب خوردم
از نردبان ابرها تا آسمان بالا رفتم
در آسمان گشتم
و جیبهایم را
از پاره های ابر پر کردم
جای شما خالی !
یک لقمه از حجم سفید ابر های ترد
یک پاره از مهتاب خوردم

دیشب پس از۲۸ سال فهمیدم
که رنگ چشمانم کمی میشی است
و بر خلاف سالهای پیش
رنگ بنفش و ارغوانی را
از رنگ آبی دوست تر دارم

دیشب برای اولین بار
دیدم که نام کوچکم دیگر
چندان بزرگ و هیبت آور نیست

این روزها دیگر
تعداد مو های سفیدم را نمی دانم
گاهی برای یادبود لحظه ای کوچک
یک روز کامل جشن می گیرم
گاهی
صد بار در یک روز می میرم
حتی
یک شاخه از محبوبه های شب
یک غنچه مریم هم برای مردنم کافی است

گاهی نگاهم در تمام روز
با عابران ناشناس شهر
احساس گنگ آشنایی می کند
گاهی دل بی دست و پا و سر به زیرم را
آهنگ یک موسیقی غمگین
هوایی می کند
اما
غیر از همین حسها که گفتم
و غیر از این رفتار معمولی
و غیر از این حال و هوای ساده و عادی
حال و هوای دیگری
در دل ندارم
رفتار من عادی است

+++++5+++++


nasim14
nasim14
۱۳۹۳/۰۲/۱۶

گاهی دلم میخواهد خودم را به خواب بزنم...
وتو آرام بیایی بالا ی سرم و عاشقانه نگاهم کنی...
ومن ناگهان چشم هایم را باز کنم؛ وبگویم:
"پیییخخخخخ"!!!!

melisa11
melisa11
۱۳۹۳/۰۲/۱۵

جایی که همه مثل هم فکر می کنند

هیچ کس به اندازه ای که باید فکر نمی کند!

________________5+________________

Pariya
Pariya
۱۳۹۳/۰۲/۱۵

روی صحبتم با اون شاعریه ک میگه :
زیر بارون گریه کردم تا تو اشکامو نبینی
من موندم این که اینقدر تلاش کرده که نبینه چرا خودشو لو میده ؟

ya30
ya30
۱۳۹۳/۰۲/۱۵

دیگر هیچ چیز

نمی شود

آن چیزی که باید بشود...

تو رفته ای