دیوار کاربران


8metri16
8metri16
۱۳۹۳/۰۹/۱۰

آدمهای ساده را دوست دارم...

همان ها که بدی هیچ کس را باورندارند.

همان ها که برای همه لبخنددارند. همان ها که همیشه هستند،

برای همه هستند.!

آدمهای ساده راباید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد؛

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،مهــــــــــربـــــــــون بـــــــــــاش ،،،،،،،،،،،،،،،،،

maryam1352
maryam1352
۱۳۹۳/۰۹/۱۰

چند وقتیست همه دلگیرند از من..

دلیل میخواهند برای غمگین بودنم...

برای نا امید بودنم...
برای تلخ شدنم...
نگران من نباشید..
من نه غمگینم...نه تلخ...نه ناامید...
فقط مدتیست گم شده اند... دنبالشان میگردم...
صبــــــرم...اميدم...
نميدانم در كدام صفحه قصه سرگذشتم جا گذاشتمشان...

mona_rt
mona_rt
۱۳۹۳/۰۹/۱۰

زندگی تراژدی است...
برای آن کس که احساس می کند..
و..
برای آن کس که می اندیشد..
***********************************

8metri16
8metri16
۱۳۹۳/۰۹/۰۸

هرز گاهی دریا هوس می کند به ساحل سری بزند

برایش مهم نیست که ساحل دستش را میگیرد یانه

مهم اثابت وفاداری دریاست

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،مهــــــــــربـــــــــون بــــــــــاش ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

hamid001
hamid001
۱۳۹۳/۰۹/۰۸

چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن

وقتی جماعت خودش هزار رنگ است . . .


+5

omid_110
omid_110
۱۳۹۳/۰۹/۰۸

فخرالدین عراقى

نگارا! جسمت از جان آفریدند
ز کفر زلفت ایمان آفریدند
جمال یوسف مصرى شنیدى؟
تو را خوبى دو چندان آفریدند
ز باغ عارضت یک گل بچیدند
بهشت جاودان زان آفریدند
غبارى از سر کوى تو برخاست
وزان خاک، آب حیوان آفریدند
غمت خون دل صاحبدلان ریخت
وزان خون، لعل و مرجان آفریدند
سراپایم فدایت باد و جان هم
که سر تا پایت از جان آفریدند
ندانم با تو یک دم چون توان بود؟
که صد دیوت نگهبان آفریدند
دمادم چند نوشم دُرد دردت؟
مرا خود مست و حیران آفریدند
ز عشق تو عراقى را دمى هست
کزان دم روى انسان آفریدند
====================
+++++5

mona_rt
mona_rt
۱۳۹۳/۰۸/۲۴

+5

amir107
amir107
۱۳۹۳/۰۸/۲۴

حــال ِ مــن خــوب است امــا عــالی می شــوم وقــتی کــه تــــو…

با نگــرانی در آغوشــم می گــیری و می گویــی :

نــه عــزیزم ، تو خــوب نیســتی …

omid_110
omid_110
۱۳۹۳/۰۸/۲۴

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم
حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
*علی اکبر لطیفیان*
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
+++++5
100

8metri16
8metri16
۱۳۹۳/۰۸/۲۱

آموخته ام که وقتی ناامید میشوم

خداوند با تمام عظمتش ناراحت میشود

و عاشقانه انتظار میکشد که به رحمتش امیدوار شوم . . .

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،مــــهربـــــــــــون بـــــــــــــــــــــاش،،،،،،،،،،،،،،،،،،